• : تعریف: (informal) one's spouse, usu. the wife.
جمله های نمونه
1. Better half an egg than empty shell.
[ترجمه گوگل]نصف تخم مرغ بهتر از پوسته خالی [ترجمه ترگمان]نصف یک تخم مرغ بهتر از صدف خالی است [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
2. It's a good half hour's walk to the station from here.
[ترجمه گوگل]از اینجا تا ایستگاه نیم ساعت پیاده روی خوب است [ترجمه ترگمان]از اینجا تا ایستگاه نیم ساعت راهه [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
3. She ate a good half of the cake.
[ترجمه گوگل]او نصف خوبی از کیک را خورد [ترجمه ترگمان]نصف کیک رو خورد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
4. He looked upon his wife as the better half.
[ترجمه گوگل]او به همسرش به عنوان نیمه بهتر نگاه می کرد [ترجمه ترگمان]به همسرش به عنوان نیمه بهتری نگاه کرد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
5. We had been talking for a good half hour.
[ترجمه گوگل]نیم ساعت خوبی داشتیم حرف میزدیم [ترجمه ترگمان]نیم ساعت خوب بود که داشتیم حرف می زدیم [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
6. Let me introduce you to my better half.
[ترجمه Aaravos] لفطا بذارید شما رو به همسرم معرفی میکنم .
|
[ترجمه گوگل]بگذارید نیمه بهترم را به شما معرفی کنم [ترجمه ترگمان] بذار نصف better رو بهت معرفی کنم [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
7. Tintern Abbey in the Wye Valley makes a good half way point on a circular walk from Chepstow.
[ترجمه گوگل]صومعه Tintern در دره Wye در یک پیادهروی دایرهای از Chepstow در نیمه راه است [ترجمه ترگمان]کلیسای Tintern در دره وای وای یک نقطه نیمه راه خوبی را برای گردش دایره ای از Chepstow به دست آورده است [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
8. We all went, and a good half came back claiming to have encountered the spirit world.
[ترجمه گوگل]همه رفتیم و نیمی از آنها با ادعای مواجهه با دنیای ارواح برگشتند [ترجمه ترگمان]همه ما رفتیم و نیمه خوبی برگشتیم که ادعا کرده بودیم با دنیای ارواح برخورد کرده ایم [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
9. Red has played a good half, sinking five of six field goals, grabbing four rebounds and chalking up three assists.
[ترجمه گوگل]رد یک نیمه خوب بازی کرده است، پنج گل از شش گل را به ثمر رسانده، چهار ریباند و سه پاس گل به دست آورده است [ترجمه ترگمان]صلیب سرخ نیمی از شش گل را بازی کرده است و ۴ ریباند و با نوشتن سه پاس گل به دست آورده است [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
10. So the next time your better half is grouchy, don't just sit there.
[ترجمه گوگل]بنابراین دفعه بعد که نیمه بهتر شما بداخلاق شد، فقط آنجا ننشینید [ترجمه ترگمان]بنابراین دفعه بعد که نیمه هشیار تو بد خلق شد، فقط اونجا نشین [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
11. It took me a better half of the day to be here.
[ترجمه گوگل]نصف روز بهتری طول کشید تا اینجا باشم [ترجمه ترگمان]من نصف روز رو اینجا بودم تا اینجا باشم [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
12. Please give my regards to your better half.
[ترجمه گوگل]لطفاً درودهای من را به نیمه بهتر خود برسانید [ترجمه ترگمان]خواهش می کنم به نصف your سلام کن [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
13. Time I tried to get a better better half!
[ترجمه گوگل]زمانی که سعی کردم نیمه بهتری داشته باشم! [ترجمه ترگمان] وقتشه که نصف - ش رو بهتر کنم [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
14. I'd like you and your better half to come to our house for dinner tonight.
[ترجمه گوگل]من دوست دارم تو و نیمه بهترت امشب برای شام به خانه ما بیایی [ترجمه ترگمان]من دوست دارم تو و نیمه هشیار شما امشب برای شام به خانه ما بیاید [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
15. I promised to take my better half shopping this afternoon.
[ترجمه گوگل]قول دادم امروز بعدازظهر به خرید نیمه بهترم بروم [ترجمه ترگمان]قول دادم که امروز بعد از ظهر نصف خرید را بکنم [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
انگلیسی به انگلیسی
• one's husband or wife, one's partner
پیشنهاد کاربران
( عامیانه ) 1. زن، شوهر، شریک عشقی، معشوق. 2. اکثریت کاری. مثال: the better half of this job is complete The work retreat is meant to be for couples, so be sure to bring your better halves
نیمه گمشده میشه soul mate ( عاشقانه )
A person's better half is their husband, wife, or usual sexual partner. زن، شوهر یا شریک جنسی. مثال؛ She’s my better half, the one who brings out the best in me. A person might say, “I’m so lucky to have found my better half. ” ... [مشاهده متن کامل]
Someone might introduce their partner by saying, “This is my better half, the person who completes me. ” مترادف؛ mate partner spouse/ formal or specialized