better half

/ˈbetərˈhæf//ˈbetəhɑːf/

(نیمه شوخی) همسر، زوجه

بررسی کلمه

اسم ( noun )
• : تعریف: (informal) one's spouse, usu. the wife.

جمله های نمونه

1. Better half an egg than empty shell.
[ترجمه گوگل]نصف تخم مرغ بهتر از پوسته خالی
[ترجمه ترگمان]نصف یک تخم مرغ بهتر از صدف خالی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. It's a good half hour's walk to the station from here.
[ترجمه گوگل]از اینجا تا ایستگاه نیم ساعت پیاده روی خوب است
[ترجمه ترگمان]از اینجا تا ایستگاه نیم ساعت راهه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. She ate a good half of the cake.
[ترجمه گوگل]او نصف خوبی از کیک را خورد
[ترجمه ترگمان]نصف کیک رو خورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. He looked upon his wife as the better half.
[ترجمه گوگل]او به همسرش به عنوان نیمه بهتر نگاه می کرد
[ترجمه ترگمان]به همسرش به عنوان نیمه بهتری نگاه کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. We had been talking for a good half hour.
[ترجمه گوگل]نیم ساعت خوبی داشتیم حرف میزدیم
[ترجمه ترگمان]نیم ساعت خوب بود که داشتیم حرف می زدیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Let me introduce you to my better half.
[ترجمه Aaravos] لفطا بذارید شما رو به همسرم معرفی میکنم .
|
[ترجمه گوگل]بگذارید نیمه بهترم را به شما معرفی کنم
[ترجمه ترگمان] بذار نصف better رو بهت معرفی کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Tintern Abbey in the Wye Valley makes a good half way point on a circular walk from Chepstow.
[ترجمه گوگل]صومعه Tintern در دره Wye در یک پیاده‌روی دایره‌ای از Chepstow در نیمه راه است
[ترجمه ترگمان]کلیسای Tintern در دره وای وای یک نقطه نیمه راه خوبی را برای گردش دایره ای از Chepstow به دست آورده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. We all went, and a good half came back claiming to have encountered the spirit world.
[ترجمه گوگل]همه رفتیم و نیمی از آنها با ادعای مواجهه با دنیای ارواح برگشتند
[ترجمه ترگمان]همه ما رفتیم و نیمه خوبی برگشتیم که ادعا کرده بودیم با دنیای ارواح برخورد کرده ایم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Red has played a good half, sinking five of six field goals, grabbing four rebounds and chalking up three assists.
[ترجمه گوگل]رد یک نیمه خوب بازی کرده است، پنج گل از شش گل را به ثمر رسانده، چهار ریباند و سه پاس گل به دست آورده است
[ترجمه ترگمان]صلیب سرخ نیمی از شش گل را بازی کرده است و ۴ ریباند و با نوشتن سه پاس گل به دست آورده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. So the next time your better half is grouchy, don't just sit there.
[ترجمه گوگل]بنابراین دفعه بعد که نیمه بهتر شما بداخلاق شد، فقط آنجا ننشینید
[ترجمه ترگمان]بنابراین دفعه بعد که نیمه هشیار تو بد خلق شد، فقط اونجا نشین
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. It took me a better half of the day to be here.
[ترجمه گوگل]نصف روز بهتری طول کشید تا اینجا باشم
[ترجمه ترگمان]من نصف روز رو اینجا بودم تا اینجا باشم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Please give my regards to your better half.
[ترجمه گوگل]لطفاً درودهای من را به نیمه بهتر خود برسانید
[ترجمه ترگمان]خواهش می کنم به نصف your سلام کن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Time I tried to get a better better half!
[ترجمه گوگل]زمانی که سعی کردم نیمه بهتری داشته باشم!
[ترجمه ترگمان] وقتشه که نصف - ش رو بهتر کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. I'd like you and your better half to come to our house for dinner tonight.
[ترجمه گوگل]من دوست دارم تو و نیمه بهترت امشب برای شام به خانه ما بیایی
[ترجمه ترگمان]من دوست دارم تو و نیمه هشیار شما امشب برای شام به خانه ما بیاید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. I promised to take my better half shopping this afternoon.
[ترجمه گوگل]قول دادم امروز بعدازظهر به خرید نیمه بهترم بروم
[ترجمه ترگمان]قول دادم که امروز بعد از ظهر نصف خرید را بکنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

انگلیسی به انگلیسی

• one's husband or wife, one's partner

پیشنهاد کاربران

( عامیانه )
1. زن، شوهر، شریک عشقی، معشوق.
2. اکثریت کاری.
مثال:
the better half of this job is complete
The work retreat is meant to be for couples, so be sure to bring your better halves
نیمه گمشده میشه soul mate ( عاشقانه )
A person's better half is their husband, wife, or usual sexual partner.
زن، شوهر یا شریک جنسی.
مثال؛
She’s my better half, the one who brings out the best in me.
A person might say, “I’m so lucky to have found my better half. ”
...
[مشاهده متن کامل]

Someone might introduce their partner by saying, “This is my better half, the person who completes me. ”
مترادف؛
mate
partner
spouse/ formal or specialized

منابع• https://dictionary.cambridge.org/dictionary/english/better-half
نیمه گمشده�Love�
( محاوره ) عیال - خانمی، شوهری - آقایی، نیمه گمشده
تنیمه گمشده

بپرس