صفت ( adjective )
عبارات: better off
عبارات: better off
• (1) تعریف: comp. of good.
• متضاد: worse
• متضاد: worse
- That one is good, but this one is better.
[ترجمه رقیه] این خوب است اما این یکی بهتر است|
[ترجمه سروه] آن یکی خوب است اما این یکی بهتر است.|
[ترجمه دانپ] آن یکی خوب است ولی این یکی بهتر است|
[ترجمه آرمان] آن یکی خوب است اما این یکی بهتر است|
[ترجمه گوگل] اون یکی خوبه ولی این یکی بهتره[ترجمه ترگمان] این یکی خوب است، اما این یکی بهتر است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: greater in quality or excellence.
• مترادف: finer, greater, superior
• متضاد: base, inferior, worse
• مشابه: choice, excellent, exceptional, surpassing
• مترادف: finer, greater, superior
• متضاد: base, inferior, worse
• مشابه: choice, excellent, exceptional, surpassing
- This is one of the better hotels in town.
[ترجمه گوگل] این یکی از بهترین هتل های شهر است
[ترجمه ترگمان] این یکی از بهترین هتل های شهر است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] این یکی از بهترین هتل های شهر است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- She has a better relationship with her father-in-law than with her mother-in-law.
[ترجمه ریحانه] رابطه او با پدر شوهرش بهتر از رابطه اش با مادرشوهرش است.|
[ترجمه زارا] رابطه ان خانم با پدرشوهرش بهتر از رابطه اش با مادر شورش است .|
[ترجمه گوگل] او با پدرشوهرش رابطه بهتری دارد تا با مادرشوهرش[ترجمه ترگمان] او رابطه بهتری با پدر خود دارد تا با مادر شوهرش
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (3) تعریف: having moral superiority or greater virtue.
• مترادف: superior
• متضاد: worse
• مشابه: chaste, moral, righteous, virtuous
• مترادف: superior
• متضاد: worse
• مشابه: chaste, moral, righteous, virtuous
- She's a better person than her sister because she has greater sympathy and generosity.
[ترجمه ریحانه] او بهتر از خواهرش است چون همدردی و سخاوتمندی بیشتری دارد ( نسبت به خواهرش )|
[ترجمه گوگل] او نسبت به خواهرش فرد بهتری است زیرا همدردی و سخاوت بیشتری دارد[ترجمه ترگمان] از خواهرش بهتر است، چون احساس همدردی و مهربانی بیشتری دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (4) تعریف: more useful or advantageous.
• مترادف: preferable
• متضاد: worse
• مشابه: acceptable, advantageous, advisable, desirable, preferred, suitable, useful, valuable
• مترادف: preferable
• متضاد: worse
• مشابه: acceptable, advantageous, advisable, desirable, preferred, suitable, useful, valuable
- These boots are better for hiking than those shoes.
[ترجمه گوگل] این چکمه ها برای پیاده روی بهتر از آن کفش ها هستند
[ترجمه ترگمان] این کفش ها برای پیاده روی بهتر از کفش ها هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] این کفش ها برای پیاده روی بهتر از کفش ها هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (5) تعریف: improved in health; healed.
• مترادف: cured, healed
• متضاد: down, ill, worse
• مشابه: fitter, healthier, improved, on the mend, recuperated, stronger
• مترادف: cured, healed
• متضاد: down, ill, worse
• مشابه: fitter, healthier, improved, on the mend, recuperated, stronger
- Is she better after her operation?
[ترجمه گوگل] آیا بعد از عمل بهتر است؟
[ترجمه ترگمان] بعد از عمل جراحی حالش بهتر شده؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] بعد از عمل جراحی حالش بهتر شده؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (6) تعریف: larger.
• مترادف: bigger, greater, larger
• مشابه: longer
• مترادف: bigger, greater, larger
• مشابه: longer
- It took the better part of a year to finish.
[ترجمه گوگل] بخش بهتری از یک سال طول کشید تا به پایان برسد
[ترجمه ترگمان] آن قسمت بهتر از یک سال طول کشید تا تمام شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] آن قسمت بهتر از یک سال طول کشید تا تمام شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
قید ( adverb )
• (1) تعریف: comp. of well.
• متضاد: worse
• متضاد: worse
- She dances better than I do.
[ترجمه گوگل] او بهتر از من می رقصد
[ترجمه ترگمان] او بهتر از من می رقصد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] او بهتر از من می رقصد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: in a more desirable or excellent manner.
• مترادف: preferably
• متضاد: worse
• مترادف: preferably
• متضاد: worse
- Those plants will grow better in the sun.
[ترجمه گوگل] این گیاهان در آفتاب بهتر رشد خواهند کرد
[ترجمه ترگمان] آن گیاهان در خورشید بهتر رشد خواهند کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] آن گیاهان در خورشید بهتر رشد خواهند کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (3) تعریف: to a greater extent or degree.
• مشابه: completely, deeper
• مشابه: completely, deeper
- I know the subject better than he does.
[ترجمه گوگل] من موضوع را بهتر از او می دانم
[ترجمه ترگمان] من این موضوع را بهتر از او می دانم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] من این موضوع را بهتر از او می دانم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (4) تعریف: more.
• مترادف: greater, more
• مشابه: farther, longer
• مترادف: greater, more
• مشابه: farther, longer
- He drove better than ten miles to get here.
[ترجمه گوگل] او برای رسیدن به اینجا بهتر از ده مایل رانندگی کرد
[ترجمه ترگمان] اون بیشتر از ده مایل رانندگی می کرد تا به اینجا برسه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] اون بیشتر از ده مایل رانندگی می کرد تا به اینجا برسه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: betters, bettering, bettered
حالات: betters, bettering, bettered
• (1) تعریف: to improve.
• مترادف: enhance, further, improve
• متضاد: worsen
• مشابه: advance, ameliorate, amend, elevate, enrich, forward, heighten, help, increase, promote, raise, strengthen, upgrade, uplift
• مترادف: enhance, further, improve
• متضاد: worsen
• مشابه: advance, ameliorate, amend, elevate, enrich, forward, heighten, help, increase, promote, raise, strengthen, upgrade, uplift
- He bettered himself through education.
[ترجمه گوگل] او خود را از طریق آموزش بهتر کرد
[ترجمه ترگمان] او از طریق آموزش و پرورش بر خود فایق آمد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] او از طریق آموزش و پرورش بر خود فایق آمد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: to surpass.
• مترادف: exceed, excel, outdo, outrun, outstrip, surpass, top
• مشابه: beat, best, break, cap, outshine, transcend, worst
• مترادف: exceed, excel, outdo, outrun, outstrip, surpass, top
• مشابه: beat, best, break, cap, outshine, transcend, worst
- She bettered her previous record.
[ترجمه گوگل] او رکورد قبلی خود را بهتر کرد
[ترجمه ترگمان] اون سابقه قبلی اش رو از دست داده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] اون سابقه قبلی اش رو از دست داده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
اسم ( noun )
• (1) تعریف: that which is greater or more excellent.
• مترادف: cream, pick
• متضاد: worse
• مشابه: elite, more, upper hand
• مترادف: cream, pick
• متضاد: worse
• مشابه: elite, more, upper hand
- This restaurant is the better of the two.
[ترجمه گوگل] این رستوران از این دو بهتر است
[ترجمه ترگمان] این رستوران از این دو نفر بهتر است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] این رستوران از این دو نفر بهتر است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: (sometimes pl.) a person of superior rank, ability, intelligence, or breeding.
• مترادف: superior
• مشابه: boss, chief, elder, higher-up, senior
• مترادف: superior
• مشابه: boss, chief, elder, higher-up, senior
- He is my better at chess.
[ترجمه محمد صادق قربانی] او در شطرنج بهتر از من عمل می کند|
[ترجمه گوگل] او در شطرنج بهتر من است[ترجمه ترگمان] او در شطرنج بهتر از من است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- He sometimes resents to his betters.
[ترجمه گوگل] او گاهی از افراد بهترش کینه دارد
[ترجمه ترگمان] گاهی هم از to خوشش می آید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] گاهی هم از to خوشش می آید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید