betrothed

/bɪˈtroʊðd//bɪˈtrəʊðd/

معنی: نامزد شده
معانی دیگر: نامزد

بررسی کلمه

اسم ( noun )
• : تعریف: a person to whom one is engaged to be married.

- On his travels, he wrote to his betrothed every night.
[ترجمه گوگل] در سفرهایش هر شب برای نامزدش نامه می نوشت
[ترجمه ترگمان] او هر شب به نامزدش می نوشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
صفت ( adjective )
• : تعریف: pledged or engaged to be married.
متضاد: unattached

- He was attracted to her and was disappointed to hear that she was happily betrothed.
[ترجمه گوگل] او جذب او شد و از شنیدن اینکه او با خوشحالی نامزد شده است ناامید شد
[ترجمه ترگمان] او به او علاقه مند شده بود و از اینکه می دید او نامزد خوبی است مایوس شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. he betrothed his daughter to the stranger
او دختر خود را به نامزدی مرد غریبه درآورد.

2. the betrothed are getting ready for marriage
نامزدها برای ازدواج آماده می شوند.

3. he is betrothed to my cousin
او نامزد دختر عموی من است.

4. Her parents betrothed her to the boy of the neighboring village.
[ترجمه گوگل]پدر و مادرش او را با پسر روستای همسایه نامزد کردند
[ترجمه ترگمان]پدر و مادرش او را نامزد آن دهکده مجاور کرده بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. She was betrothed to her cousin at an early age.
[ترجمه گوگل]او در سنین پایین با پسر عمویش نامزد شد
[ترجمه ترگمان]در این سن و سال او نامزد پسر عمه اش بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. The young couple was betrothed with the approval of both families.
[ترجمه گوگل]این زوج جوان با تایید هر دو خانواده نامزد شدند
[ترجمه ترگمان]این زوج جوان با موافقت هر دو خانواده نامزد شدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. They were betrothed to each other at an early age.
[ترجمه گوگل]آنها در سنین پایین با یکدیگر نامزد شدند
[ترجمه ترگمان]در سنین پیری نامزد یکدیگر بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. He needs to get betrothed fast and naturally he wants his little heifer to be rich.
[ترجمه گوگل]او باید سریع نامزد شود و طبیعتاً می خواهد که تلیسه کوچکش ثروتمند باشد
[ترجمه ترگمان]او احتیاج به نامزد دارد و طبعا دوست دارد که این گوساله کوچک او ثروتمند باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The pair were later betrothed.
[ترجمه گوگل]این جفت بعداً نامزد شدند
[ترجمه ترگمان]آن دو نفر نامزد بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. He is freed by Britomart, his betrothed, whose chastity gives her great military powers.
[ترجمه گوگل]او توسط بریتومارت، نامزدش، که پاکدامنی به او قدرت نظامی بزرگی می دهد، آزاد می شود
[ترجمه ترگمان]او توسط Britomart، نامزد او، آزاد می شود که پاکدامنی به او قدرت نظامی بزرگی می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Mary betrothed herself to him.
[ترجمه گوگل]مریم خودش را با او نامزد کرد
[ترجمه ترگمان]ماری به او نامزد شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. His youngest son John was to be betrothed to the Count's daughter and heiress presumptive.
[ترجمه گوگل]جوانترین پسرش جان قرار بود با دختر کنت و وارث احتمالی نامزد شود
[ترجمه ترگمان]کوچک ترین پسرش، جان، نامزد دختر کنت و وارث presumptive بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. He inquired whether the girl was already betrothed, and finding that she was not, he engaged a go-between to see if he could arrange for the girl on the water buffalo to marry his youngest son.
[ترجمه گوگل]او پرسید که آیا دختر قبلاً نامزد شده است یا خیر، و متوجه شد که او نامزد نشده است، با یک واسطه قرار داد تا ببیند آیا می‌تواند ترتیبی دهد که دختر روی گاومیش آبی با کوچک‌ترین پسرش ازدواج کند
[ترجمه ترگمان]از او پرسید که آیا این دختر نامزد دارد یا نه، و چون دید که او هم نامزد نخواهد شد، رفت تا ببیند آیا می تواند برای دختری که در بوفالو نشسته بود ازدواج کند و با کوچک ترین پسرش ازدواج کند یا نه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. He betrothed his daughter to a doctor.
[ترجمه گوگل]او دخترش را به یک دکتر نامزد کرد
[ترجمه ترگمان]او دخترش را به یک دکتر نامزد کرده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

نامزد شده (صفت)
bespoken, engaged, betrothed

انگلیسی به انگلیسی

• engaged to be married; promised to
if you are betrothed to someone, you are engaged to be married to them; an old-fashioned word.
your betrothed is the person you are going to marry; an old-fashioned word.

پیشنهاد کاربران

Bride - to - be
Betrothed.
شیرینی خورده: کسی که قول ازدواجش را با شخصی از قبل داده باشد، نامزد شده

بپرس