1. their betrothal took place last week
نامزدی آنها هفته پیش بود.
2. The play revolves round the betrothal of a duke to a doctor's daughter.
[ترجمه گوگل]این نمایشنامه حول نامزدی یک دوک با دختر دکتر می چرخد
[ترجمه ترگمان]بازی در نزدیکی عقد یک دوک به دختر یک دکتر است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
3. As for Richard's betrothal nothing came of it.
[ترجمه گوگل]در مورد نامزدی ریچارد هیچ نتیجه ای حاصل نشد
[ترجمه ترگمان]اما در مجلس عقد هم چیزی از آن بیرون نیامد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
4. Some initiation ceremony perhaps or unspoken betrothal?
[ترجمه گوگل]شاید مراسم آغاز یا نامزدی ناگفته؟
[ترجمه ترگمان]شاید یک مراسم آغاز و یا نامزدی ناگفته؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
5. A spot on a collar can spoil a betrothal.
[ترجمه گوگل]یک نقطه روی یقه می تواند نامزدی را خراب کند
[ترجمه ترگمان]جایی که یقه داشته باشد می تواند مجلس عقد را خراب کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
6. But betrothal began to wear on Margarett.
[ترجمه گوگل]اما نامزدی شروع به پوشیدن مارگارت کرد
[ترجمه ترگمان]اما betrothal شروع به پوشیدن لباس کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
7. Gao Yang both the Department of child betrothal, when the operatormen dang hu dui.
[ترجمه گوگل]گائو یانگ هر دو گروه نامزدی کودک، زمانی که اپراتور دنگ هو Dui
[ترجمه ترگمان]Gao یانگ هر دو گروه نامزدی کودک وقتی که operatormen hu hu را بازی می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
8. They bought exquisite betrothal gifts when they got married.
[ترجمه گوگل]آنها هنگام ازدواج هدایای نفیس برای نامزدی خریدند
[ترجمه ترگمان]موقعی که ازدواج کردند با کادوی عروسی بسیار عالی عروسی کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
9. Hungary: The couple exchange betrothal rings.
[ترجمه گوگل]مجارستان: زن و شوهر حلقه های نامزدی را رد و بدل می کنند
[ترجمه ترگمان]مجارستان: این زوج در حال تبادل حلقه های نامزدی هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
10. Swedish wives wear three wedding rings: for betrothal, for marriage, and for motherhood.
[ترجمه گوگل]همسران سوئدی سه حلقه ازدواج می زنند: برای نامزدی، برای ازدواج و برای مادر شدن
[ترجمه ترگمان]زنان سوئد سه حلقه ازدواج بر تن می کنند: برای نامزدی، برای ازدواج، و برای مادر شدن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
11. Least betrothal gift is an ox, highest it is 9 oxen.
[ترجمه گوگل]کمترین هدیه نامزدی یک گاو و بالاترین آن 9 گاو است
[ترجمه ترگمان]دست کم یک هدیه مجلس عقد یک گاو است، اول از ۹ گاو است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
12. Betrothal before marriage so that they can continue to build trust and stronger relationships.
[ترجمه گوگل]نامزدی قبل از ازدواج تا بتوانند به ایجاد اعتماد و روابط قوی تر ادامه دهند
[ترجمه ترگمان]ازدواج پیش از ازدواج به گونه ای که آن ها بتوانند به ایجاد روابط اعتماد و قوی ادامه دهند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
13. Their betrothal took place with great pomp and rejoicings.
[ترجمه گوگل]نامزدی آنها با شکوه و شادی فراوان انجام شد
[ترجمه ترگمان]نامزدی آن ها با شکوه و شادی فراوان برگزار شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
14. Swedish wives wear three wedding rings: betrothal, for marriage, and for motherhood.
[ترجمه گوگل]همسران سوئدی سه حلقه ازدواج می زنند: نامزدی، برای ازدواج و برای مادر شدن
[ترجمه ترگمان]زنان سوئد سه حلقه ازدواج بر تن می کنند: نامزد کردن، برای ازدواج، و برای مادر شدن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
15. According to custom, betrothal gifts are necessary for an engagement.
[ترجمه گوگل]طبق عرف، هدایای نامزدی برای نامزدی لازم است
[ترجمه ترگمان]مطابق رسم رسم و رسم نامزدی برای نامزدی ضروری است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید