betrothal

/bɪˈtroʊðəl//bɪˈtrəʊðəl/

معنی: نامزدی
معانی دیگر: نامزدی

بررسی کلمه

اسم ( noun )
• : تعریف: the act or fact of being mutually pledged to marry; engagement.
مترادف: engagement, espousal
مشابه: commitment, contract, covenant, hand, pledge, promise, vow

- The couple's betrothal was announced in all the newspapers.
[ترجمه گوگل] خبر نامزدی این زوج در همه روزنامه ها منتشر شد
[ترجمه ترگمان] نامزدی این زوج در تمام روزنامه ها اعلام شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. their betrothal took place last week
نامزدی آنها هفته پیش بود.

2. The play revolves round the betrothal of a duke to a doctor's daughter.
[ترجمه گوگل]این نمایشنامه حول نامزدی یک دوک با دختر دکتر می چرخد
[ترجمه ترگمان]بازی در نزدیکی عقد یک دوک به دختر یک دکتر است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. As for Richard's betrothal nothing came of it.
[ترجمه گوگل]در مورد نامزدی ریچارد هیچ نتیجه ای حاصل نشد
[ترجمه ترگمان]اما در مجلس عقد هم چیزی از آن بیرون نیامد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Some initiation ceremony perhaps or unspoken betrothal?
[ترجمه گوگل]شاید مراسم آغاز یا نامزدی ناگفته؟
[ترجمه ترگمان]شاید یک مراسم آغاز و یا نامزدی ناگفته؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. A spot on a collar can spoil a betrothal.
[ترجمه گوگل]یک نقطه روی یقه می تواند نامزدی را خراب کند
[ترجمه ترگمان]جایی که یقه داشته باشد می تواند مجلس عقد را خراب کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. But betrothal began to wear on Margarett.
[ترجمه گوگل]اما نامزدی شروع به پوشیدن مارگارت کرد
[ترجمه ترگمان]اما betrothal شروع به پوشیدن لباس کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Gao Yang both the Department of child betrothal, when the operatormen dang hu dui.
[ترجمه گوگل]گائو یانگ هر دو گروه نامزدی کودک، زمانی که اپراتور دنگ هو Dui
[ترجمه ترگمان]Gao یانگ هر دو گروه نامزدی کودک وقتی که operatormen hu hu را بازی می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. They bought exquisite betrothal gifts when they got married.
[ترجمه گوگل]آنها هنگام ازدواج هدایای نفیس برای نامزدی خریدند
[ترجمه ترگمان]موقعی که ازدواج کردند با کادوی عروسی بسیار عالی عروسی کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Hungary: The couple exchange betrothal rings.
[ترجمه گوگل]مجارستان: زن و شوهر حلقه های نامزدی را رد و بدل می کنند
[ترجمه ترگمان]مجارستان: این زوج در حال تبادل حلقه های نامزدی هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Swedish wives wear three wedding rings: for betrothal, for marriage, and for motherhood.
[ترجمه گوگل]همسران سوئدی سه حلقه ازدواج می زنند: برای نامزدی، برای ازدواج و برای مادر شدن
[ترجمه ترگمان]زنان سوئد سه حلقه ازدواج بر تن می کنند: برای نامزدی، برای ازدواج، و برای مادر شدن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Least betrothal gift is an ox, highest it is 9 oxen.
[ترجمه گوگل]کمترین هدیه نامزدی یک گاو و بالاترین آن 9 گاو است
[ترجمه ترگمان]دست کم یک هدیه مجلس عقد یک گاو است، اول از ۹ گاو است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Betrothal before marriage so that they can continue to build trust and stronger relationships.
[ترجمه گوگل]نامزدی قبل از ازدواج تا بتوانند به ایجاد اعتماد و روابط قوی تر ادامه دهند
[ترجمه ترگمان]ازدواج پیش از ازدواج به گونه ای که آن ها بتوانند به ایجاد روابط اعتماد و قوی ادامه دهند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Their betrothal took place with great pomp and rejoicings.
[ترجمه گوگل]نامزدی آنها با شکوه و شادی فراوان انجام شد
[ترجمه ترگمان]نامزدی آن ها با شکوه و شادی فراوان برگزار شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Swedish wives wear three wedding rings: betrothal, for marriage, and for motherhood.
[ترجمه گوگل]همسران سوئدی سه حلقه ازدواج می زنند: نامزدی، برای ازدواج و برای مادر شدن
[ترجمه ترگمان]زنان سوئد سه حلقه ازدواج بر تن می کنند: نامزد کردن، برای ازدواج، و برای مادر شدن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. According to custom, betrothal gifts are necessary for an engagement.
[ترجمه گوگل]طبق عرف، هدایای نامزدی برای نامزدی لازم است
[ترجمه ترگمان]مطابق رسم رسم و رسم نامزدی برای نامزدی ضروری است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

نامزدی (اسم)
affiance, nomination, candidacy, engagement, betrothal, candidature, trothplight, candidate ship, troth, espousal

انگلیسی به انگلیسی

• act of becoming engaged to be married
a betrothal is an engagement to be married; an old-fashioned word.

پیشنهاد کاربران

betrothal \ bi - ˈtrō - t͟həl \ noun
1. the act of becoming engaged or be married
2. a mutual promise to marry
◀️ “‘Polite Society’ Review: Pride and Plenty of Fists” by Amy Nicholson:
Ria, our protagonist, vows to stop the wedding. She enlists her best friends Alba ( Ella Bruccoleri ) and Clara ( Seraphina Beh ) in the cause, who step into view, one on each of Ria’s elbows, with the snap of backup dancers. Stubborn and snotty, Ria is so hellbent on breaking up the betrothal that she’s willing to spy and lie, claw and kick. She gets as good as she gives, ending more than one scene in a bloody, heaving heap. At the same time, the audience can appreciate what Ria is too childish to see: Lena’s joy that the neighborhood screw - up has landed its most eligible bachelor.
...
[مشاهده متن کامل]

بپرس