betroth

/bɪˈtroʊð//bɪˈtrəʊð/

معنی: نامزد کردن، مراسم نامزدی بعمل اوردن
معانی دیگر: (مهجور) قول ازدواج دادن، نامزد شدن

بررسی کلمه

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: betroths, betrothing, betrothed
• : تعریف: to pledge or give in marriage.
مشابه: affiance, engage, marry

- It was big news that the heiress had betrothed herself to the prince.
[ترجمه گوگل] خبر بزرگی بود که وارث خود را با شاهزاده نامزد کرده بود
[ترجمه ترگمان] خبر مهمی بود که وارث خود را به شاهزاده معرفی کرده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Her family betrothed her when she was very young to the son of a wealthy merchant.
[ترجمه گوگل] خانواده‌اش او را زمانی که خیلی جوان بود با پسر یک تاجر ثروتمند نامزد کردند
[ترجمه ترگمان] وقتی که دختر یک تاجر ثروتمند بود، خانواده اش او را نامزد کرده بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. Her parents betrothed her to the boy of the neighboring village.
[ترجمه گوگل]پدر و مادرش او را با پسر روستای همسایه نامزد کردند
[ترجمه ترگمان]پدر و مادرش او را نامزد آن دهکده مجاور کرده بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. She was betrothed to her cousin at an early age.
[ترجمه گوگل]او در سنین پایین با پسر عمویش نامزد شد
[ترجمه ترگمان]در این سن و سال او نامزد پسر عمه اش بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. The young couple was betrothed with the approval of both families.
[ترجمه گوگل]این زوج جوان با تایید هر دو خانواده نامزد شدند
[ترجمه ترگمان]این زوج جوان با موافقت هر دو خانواده نامزد شدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. They were betrothed to each other at an early age.
[ترجمه گوگل]آنها در سنین پایین با یکدیگر نامزد شدند
[ترجمه ترگمان]در سنین پیری نامزد یکدیگر بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. The young man betrothed the neighboring maiden.
[ترجمه گوگل]مرد جوان دختر همسایه را نامزد کرد
[ترجمه ترگمان]مرد جوان دختر همسایه را نامزد کرده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Maude Philpott, daughter of a cutler, solemnly betrothed to the young Cranston.
[ترجمه گوگل]ماود فیلپات، دختر یک برشکار، به طور رسمی با کرانستون جوان نامزد کرد
[ترجمه ترگمان]ماد مو ازل Philpott، دختر یک مرد کارد فروش که با شکوه و رسمی به کرنستن جوان نامزد شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. She is betrothed to John.
[ترجمه گوگل]او با جان نامزد شده است
[ترجمه ترگمان]او نامزد جان است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. He needs to get betrothed fast and naturally he wants his little heifer to be rich.
[ترجمه گوگل]او باید سریع نامزد شود و طبیعتاً می خواهد که تلیسه کوچکش ثروتمند باشد
[ترجمه ترگمان]او احتیاج به نامزد دارد و طبعا دوست دارد که این گوساله کوچک او ثروتمند باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The pair were later betrothed.
[ترجمه گوگل]این جفت بعداً نامزد شدند
[ترجمه ترگمان]آن دو نفر نامزد بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. He is freed by Britomart, his betrothed, whose chastity gives her great military powers.
[ترجمه گوگل]او توسط بریتومارت، نامزدش، که پاکدامنی به او قدرت نظامی بزرگی می دهد، آزاد می شود
[ترجمه ترگمان]او توسط Britomart، نامزد او، آزاد می شود که پاکدامنی به او قدرت نظامی بزرگی می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Mary betrothed herself to him.
[ترجمه گوگل]مریم خودش را با او نامزد کرد
[ترجمه ترگمان]ماری به او نامزد شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. His youngest son John was to be betrothed to the Count's daughter and heiress presumptive.
[ترجمه گوگل]جوانترین پسرش جان قرار بود با دختر کنت و وارث احتمالی نامزد شود
[ترجمه ترگمان]کوچک ترین پسرش، جان، نامزد دختر کنت و وارث presumptive بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Was your heart really broke, then, when your betrothed was killed at Waterloo?
[ترجمه گوگل]پس وقتی نامزدت در واترلو کشته شد واقعا قلبت شکست؟
[ترجمه ترگمان]پس وقتی که نامزدت در واترلو کشته شد، قلبت واقعا شکست؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. I will betroth you to Me in faithfulness.
[ترجمه گوگل]من تو را به وفاداری با خود نامزد خواهم کرد
[ترجمه ترگمان]من بهت قول میدم که در وفاداری به من اعتماد کنی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. If a man betroth a girl to his son, and his son have intercourse with her, but he afterward defile her, and be surprised, then he shall be bound and cast into the water.
[ترجمه گوگل]اگر مردی دختری را با پسرش نامزد کند و پسرش با او همبستر شود، اما او را نجس کند و تعجب کند، او را بسته و در آب می‌اندازند
[ترجمه ترگمان]اگر مردی با پسرش ارتباط برقرار کند و پسرش با او معاشرت داشته باشد، اما بعدا به او بی حرمتی خواهد کرد و در آب فرو خواهد رفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

نامزد کردن (فعل)
engage, nominate, designate, betroth, espouse, trothplight

مراسم نامزدی بعمل اوردن (فعل)
betroth

انگلیسی به انگلیسی

• engage to marry, bind with a promise to wed

پیشنهاد کاربران

بپرس