betimes

/biˈtaɪmz//bɪˈtaɪmz/

معنی: بموقع، در اولین فرصت، صبح زود، زود، بهنگام
معانی دیگر: (قدیمی) زود، بگاه، به سرعت، بی تاخیر

بررسی کلمه

قید ( adverb )
• : تعریف: before the time that is necessary, expected, or customary; early.
مشابه: early

- She arrived betimes and found them still asleep.
[ترجمه گوگل] او هر چند وقت یک بار می آمد و آنها را هنوز در خواب می دید
[ترجمه ترگمان] صبح زود آمد و آن ها را در خواب دید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. he awoke betimes
زود از خواب برخاست.

2. He rose betimes in the morning.
[ترجمه گوگل]او صبح زود بلند می شد
[ترجمه ترگمان]صبح زود از خواب بلند شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Teens with earlier parental - mandated betimes were less likely to suffer from depression and suicidal thoughts.
[ترجمه گوگل]نوجوانانی که زمان‌های اجباری والدین داشتند، کمتر از افسردگی و افکار خودکشی رنج می‌برند
[ترجمه ترگمان]نوجوانانی که زودتر از والدین با والدین خود ازدواج می کردند، به احتمال کمتری از افسردگی و افکار خودکشی رنج می بردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. A beneficent microclimate brings out the camellias betimes ( John Russell ).
[ترجمه گوگل]یک ریزاقلیم مفید، گیاه کاملیا را هر از گاهی بیرون می‌آورد (جان راسل)
[ترجمه ترگمان][ جان راسل ] یک microclimate سودمند گل های کاملیا را زود به ارمغان می آورد (جان راسل)
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. He was up betimes doing his lessons.
[ترجمه گوگل]او بیدار بود و درس هایش را انجام می داد
[ترجمه ترگمان]او داشت درسش را آغاز می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. In the morning, he was up betimes, and went straight to his bench and to work.
[ترجمه گوگل]صبح زود بیدار بود و مستقیم به سمت نیمکتش رفت و سر کار
[ترجمه ترگمان]صبح زود بیدار شد و یک راست به نیمکت خود رفت و سر کار نشست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. He had need rise betimes that would please everybody.
[ترجمه گوگل]او نیاز به برخاستن زمان هایی داشت که همه را راضی می کرد
[ترجمه ترگمان]او باید زود بلند می شد و همه را راضی می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. He started betimes in the morning.
[ترجمه گوگل]او در ساعات اولیه صبح شروع کرد
[ترجمه ترگمان]صبح زود شروع کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. We hope to repay your visit betimes.
[ترجمه گوگل]امیدواریم بازدید شما را هر چند وقت یکبار جبران کنیم
[ترجمه ترگمان]امیدوارم زودتر visit را جبران کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Roderigo . I'll be with thee betimes.
[ترجمه گوگل]رودریگو هر از گاهی با تو خواهم بود
[ترجمه ترگمان] \"Roderigo\" فردا با تو خواهم بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The train arrived betimes.
[ترجمه گوگل]قطار زودتر رسید
[ترجمه ترگمان]قطار زود رسید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. She writes local items betimes.
[ترجمه گوگل]او هر از گاهی موارد محلی را می نویسد
[ترجمه ترگمان]او زود مطالب محلی می نویسد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. He awoke betimes that morning.
[ترجمه گوگل]آن روز صبح زود از خواب بیدار شد
[ترجمه ترگمان]صبح زود بیدار شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. According to clients'requests, Xian Yong can improve and produce products betimes with cheap prices.
[ترجمه گوگل]با توجه به درخواست مشتریان، Xian Yong می تواند محصولات را با قیمت ارزان بهبود بخشد و تولید کند
[ترجمه ترگمان]با توجه به درخواست های مشتریان، یونگ پیونگ یانگ می تواند محصولات را با قیمت ارزان ارتقا دهد و محصولات خود را تولید کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

بموقع (قید)
betimes

در اولین فرصت (قید)
betimes

صبح زود (قید)
betimes

زود (قید)
soon, betimes

بهنگام (قید)
betimes

انگلیسی به انگلیسی

• soon; early

پیشنهاد کاربران

بپرس