bethink

/bɪˈθɪŋk//bɪˈθɪŋk/

معنی: اندیشه کردن، بخود آمدن، بیاد اوردن
معانی دیگر: (همراه با ضمیرهای انعکاسی مثل yourself) به یاد آوردن، یادآوری کردن، بخود امدن

بررسی کلمه

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: bethinks, bethinking, bethought
(1) تعریف: to think about; consider (usu. used reflexively).

(2) تعریف: to recall; remind (usu. oneself) of.

جمله های نمونه

1. The manager bethought himself a moment and gave me an answer.
[ترجمه گوگل]مدیر یک لحظه فکر کرد و جواب من را داد
[ترجمه ترگمان]مدیر به فکر فرو رفت و جوابی به من داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. He should bethink himself of his duty.
[ترجمه گوگل]او باید به وظیفه خود فکر کند
[ترجمه ترگمان]باید وظیفه خود را به یاد آورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Bethink yourself of what you are.
[ترجمه گوگل]به خودتان فکر کنید که چه هستید
[ترجمه ترگمان]خودتان را به هوش آورید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. He bethought himself of going abroad.
[ترجمه گوگل]او فکر می کرد که به خارج از کشور برود
[ترجمه ترگمان]به فکر رفتن به خارج از کشور بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. She bethought herself of family obligations.
[ترجمه گوگل]او به تعهدات خانوادگی فکر می کرد
[ترجمه ترگمان]به یاد وظایف خانوادگی افتاد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. She bethought herself of an excellent plan.
[ترجمه گوگل]او برای خودش یک طرح عالی در نظر گرفت
[ترجمه ترگمان]به یاد یک نقشه عالی افتاد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. She bethought herself of a plan.
[ترجمه گوگل]او برای خودش نقشه ای اندیشید
[ترجمه ترگمان]به یاد نقشه ای افتاد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. He has bethought himself of learning English.
[ترجمه گوگل]او به یاد گرفتن زبان انگلیسی فکر کرده است
[ترجمه ترگمان]به یاد گرفتن زبان انگلیسی افتاد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. We should bethink ourselves of the necessity to raise more funds.
[ترجمه گوگل]ما باید در مورد لزوم جمع آوری بودجه بیشتر فکر کنیم
[ترجمه ترگمان]باید به خاطر داشته باشیم که باید بودجه های بیشتری را افزایش دهیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. You are clever, why you bethink of asking me to accompany you?
[ترجمه گوگل]تو باهوشی، چرا فکر نمی کنی از من بخواهی همراهت کنم؟
[ترجمه ترگمان]تو باهوشی، چرا از من می خواهی که با تو همراهی کنم؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. You should bethink yourself of your duty, my lord!
[ترجمه گوگل]شما باید به وظیفه خود فکر کنید، سرور من!
[ترجمه ترگمان]شما باید وظیفه خود را به خاطر داشته باشید، سرور من!
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Neither she nor I could bethink that this haphazard collision will lead to another relationship.
[ترجمه گوگل]نه من و نه او نمی توانستیم فکر کنیم که این برخورد تصادفی به رابطه دیگری منجر شود
[ترجمه ترگمان]نه او و نه من به این فکر افتادم که این برخورد تصادفی منجر به یک رابطه دیگر خواهد شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Bethink ere thou dismiss us.
[ترجمه گوگل]فکر کن قبل از اینکه ما را اخراج کنی
[ترجمه ترگمان]پیش از آنکه ما را مرخص کنی به هوش آمد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The piece of light music __ let _ me _ bethink ( think ) _ the happy hours we spent together.
[ترجمه گوگل]قطعه موسیقی سبک __ بگذار _ من _ فکر کنم ( فکر کنم ) _ ساعت های شادی که با هم گذراندیم
[ترجمه ترگمان]قطعه موسیقی سبک به من اجازه می دهد (فکر کنید)ساعات خوشی که با هم گذراندیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

اندیشه کردن (فعل)
deliberate, meditate, bethink, ponder, trow, cogitate, ruminate, muse

بخود آمدن (فعل)
bethink, introspect

بیاد اوردن (فعل)
bethink, recall, remind

انگلیسی به انگلیسی

• think over, consider; remember, recall

پیشنهاد کاربران

بپرس