bestir

/biˈstɜːr//bɪˈstɜː/

معنی: تحریک کردن، جنباندن، بحرکت دراوردن
معانی دیگر: (خود را) تکان دادن، فعال شدن، جم خوردن، پرداختن (به کاری)

بررسی کلمه

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: bestirs, bestirring, bestirred
• : تعریف: to stir or rouse (usu. oneself) to action.
مشابه: stir

جمله های نمونه

1. I must bestir myself to finish the job.
[ترجمه گوگل]من باید خودم را تمام کنم تا کار را تمام کنم
[ترجمه ترگمان]باید به خودم زحمت بدهم که کار را تمام کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. He was too lazy to bestir himself even to answer the telephone.
[ترجمه گوگل]خیلی تنبل بود که حتی برای جواب دادن به تلفن هم خودش را به زحمت انداخت
[ترجمه ترگمان]او آنقدر تنبل و تنبل بود که حتی نمی توانست به تلفن جواب بدهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. I'd better bestir myself - there's work to be done.
[ترجمه گوگل]بهتر است خودم را بهتر کنم - کاری هست که باید انجام شود
[ترجمه ترگمان]برای انجام دادن کاری بهتر از آن است که او را تکان دهم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. We must bestir ourselves to get there on time.
[ترجمه گوگل]ما باید تلاش کنیم تا به موقع به آنجا برسیم
[ترجمه ترگمان]باید به آن جا نقل مکان کنیم تا به موقع برسیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. However, I do wish Preiser would bestir themselves and provide proper documentation.
[ترجمه گوگل]با این حال، من آرزو می کنم که پریزر خود را تحت فشار قرار دهد و مستندات مناسب ارائه دهد
[ترجمه ترگمان]با این حال، من آرزو می کنم که Preiser از جا بجنبد و اسناد لازم را ارائه کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Lastly, we should bestir ourselves and make arduous efforts in our study.
[ترجمه گوگل]در نهایت، ما باید خودمان را به بهترین شکل ممکن ترغیب کنیم و در مطالعه خود تلاش های سختی انجام دهیم
[ترجمه ترگمان]در نهایت، ما باید در تلاش خود برای انجام اقدامات سخت تلاش کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. And then bestir yourself, make yourself do it better.
[ترجمه گوگل]و سپس خودتان را به بهترین شکل ممکن کنید، کاری کنید که آن را بهتر انجام دهید
[ترجمه ترگمان]در آن صورت به حرکت دادن خودت ادامه بده، بهتر است کاری کنی که این کار را بکنی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Even the lethargic mother would so far bestir herself on such an occasion.
[ترجمه گوگل]حتی مادر بی حال تا کنون در چنین موقعیتی خود را به ستوه آورده است
[ترجمه ترگمان]حتی مادر بی حالی نیز چنین فرصتی را برای خود تکان می داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. We must bestir ourselves to take the necessary action.
[ترجمه گوگل]ما باید خودمان را برای انجام اقدامات لازم تلاش کنیم
[ترجمه ترگمان]باید دست به کار شویم تا اقدام لازم را انجام دهیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Mother used to bestir herself at the first light of morning.
[ترجمه گوگل]مادر در اولین روشنایی صبح خود را به ستوه می آورد
[ترجمه ترگمان]مادر برای اولین بار اول صبح به جایش تکان می خورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. You must bestir yourself to take the necessary action.
[ترجمه گوگل]شما باید خود را برای انجام اقدامات لازم تلاش کنید
[ترجمه ترگمان]باید حرکت کنید تا اقدام لازم را انجام دهید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. You will fail unless you bestir yourself.
[ترجمه گوگل]شما شکست می خورید مگر اینکه خودتان را بدتر کنید
[ترجمه ترگمان]شما شکست خواهید خورد مگر اینکه به خود تکانی بدهید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Bestir oneself, establish confidence, not only take an exam of failing the shade brought for dispelling commonly, the more important thing is to take the way of life in the future well!
[ترجمه گوگل]بهتر است، اعتماد به نفس را ایجاد کنید، نه تنها در امتحان رد شدن از سایه ای که معمولاً برای از بین بردن آنها آورده شده است، مهم تر این است که راه زندگی در آینده را به خوبی در پیش بگیرید!
[ترجمه ترگمان]از خود گذشتگی، ایجاد اعتماد به نفس، نه تنها امتحان رد سایه که برای برطرف کردن موارد متداول است، مهم ترین چیز این است که مسیر زندگی را به خوبی در آینده طی کنید!
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. He was too bestir himself even to answer the telephone.
[ترجمه گوگل]او حتی برای پاسخ دادن به تلفن هم بیش از حد عصبانی بود
[ترجمه ترگمان]حتی برای جواب دادن به تلفن به شدت تکان می خورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

تحریک کردن (فعل)
arouse, excite, pique, abrade, stimulate, annoy, incense, agitate, prime, edge, inspirit, move, actuate, goad, incite, prick, fuel, vitalize, motivate, fillip, drive, bestir, knock up, egg on, impassion, foment, ginger, hypo, instigate, provoke, steam up

جنباندن (فعل)
shake, waggle, bestir, rock, wag, wigwag

به حرکت دراوردن (فعل)
waft, bestir

انگلیسی به انگلیسی

• stir up; rouse; hurry

پیشنهاد کاربران

بپرس