فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: bespreads, bespreading, bespread
حالات: bespreads, bespreading, bespread
• : تعریف: to spread over or cover (usu. fol. by "with").
- The duchess's dressing table was bespread with jewels.
[ترجمه گوگل] میز آرایش دوشس با جواهرات پوشیده شده بود
[ترجمه ترگمان] میز توالت دوشس از جواهرات پر شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] میز توالت دوشس از جواهرات پر شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید