• : تعریف: to confuse or make foolish with, or as if with, strong drink (often used reflexively). • مشابه: befuddle, muddle
- He was besotted by love.
[ترجمه شان] او شیفته عشق بود.
|
[ترجمه گوگل] او گرفتار عشق شده بود [ترجمه ترگمان] اون عاشق عشق بود [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
جمله های نمونه
1. The gentleman is besotted by a beautiful young girl.
[ترجمه گوگل]نجیب زاده توسط یک دختر جوان زیبا به دام افتاده است [ترجمه ترگمان]این آقا با یک دختر زیبا و زیبا besotted [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
2. He is besotted with a girl.
[ترجمه شان] او شیفته یک دختر شده است.
|
[ترجمه گوگل]او درگیر یک دختر است [ترجمه ترگمان]اون با یه دختر خوابیده [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
3. Her youth and beauty besotted him.
[ترجمه شان] جوانی و زیبایی آن زن او را مسحور ( از خود بیخود ) کرده بود.
|
[ترجمه گوگل]جوانی و زیبایی او را فرا گرفته بود [ترجمه ترگمان]جوانی و زیبایی او در انتظارش بود [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
4. He was besotted with drink.
[ترجمه گوگل]او به مشروب هجوم آورده بود [ترجمه ترگمان]با مشروب هم besotted بود [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
5. He became so besotted with her that even his children were forgotten.
[ترجمه گوگل]او چنان با او درگیر شد که حتی فرزندانش نیز فراموش شدند [ترجمه ترگمان]به این خاطر بود که حتی بچه هایش از یاد رفته بودند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
6. He is completely besotted with his new girlfriend.
[ترجمه گوگل]او کاملاً با دوست دختر جدیدش درگیر است [ترجمه ترگمان]اون کاملا با دوست دخترش his [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
7. The boss is besotted by her youth and beauty.
[ترجمه گوگل]رئیس غرق جوانی و زیبایی او شده است [ترجمه ترگمان]رئیس توسط جوانی و زیبایی اش شیفته اش شده است [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
8. His mind was besotted with fear,ignorance and superstition.
[ترجمه گوگل]ذهن او غرق در ترس، جهل و خرافات بود [ترجمه ترگمان]ذهن او از ترس، نادانی و خرافات بود [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
9. He was so completely besotted with her that he couldn't see how badly she treated him.
[ترجمه گوگل]او آنقدر درگیر او بود که نمی توانست ببیند چقدر با او بد رفتار می کند [ترجمه ترگمان]او کاملا با او بود و نمی توانست ببیند که چه قدر با او بد رفتاری کرده بود [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
10. But when they met John was besotted with somebody else, and when that finished they were already close friends.
[ترجمه گوگل]اما زمانی که جان را ملاقات کردند با شخص دیگری درگیر شد و وقتی این کار تمام شد آنها قبلاً دوستان صمیمی بودند [ترجمه ترگمان]اما هنگامی که با جان مواجه شدند، جان خود را با کسی دیگر مقایسه کرد، و هنگامی که این کار به پایان رسید، دوستان نزدیک شده بودند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
11. Even more foolishly, the besotted adolescent attempted to extend the relationship, and chased Byron to Geneva.
[ترجمه گوگل]حتی احمقانهتر، این نوجوان مغشوش تلاش کرد تا رابطه را گسترش دهد و بایرون را تا ژنو تعقیب کرد [ترجمه ترگمان]حتی بدتر از آن، دیوانه کنندگان نوجوان تلاش کردند تا رابطه خود را گسترش دهند و بایرن را به ژنو دنبال کردند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
12. My parents were besotted with each other and always in each other's arms.
[ترجمه گوگل]پدر و مادرم با هم درگیر بودند و همیشه در آغوش هم بودند [ترجمه ترگمان]پدر و مادرم با هم قهر بودند و همیشه در آغوش یکدیگر بودند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
13. Langton, 20, was besotted with the young wife of his victim, the jury was told.
[ترجمه گوگل]به گفته هیئت منصفه، لنگتون 20 ساله با همسر جوان قربانی خود درگیر شد [ترجمه ترگمان]هیات منصفه در مورد همسر جوانش با همسر جوانش صحبت می کرد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
14. She was besotted with possessions.
[ترجمه گوگل]او غرق در اموال بود [ترجمه ترگمان]اون در مورد دارایی هاش با من بود [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید