besmirched

/bɪˈsmɜːrt͡ʃ//bɪˈsmɜːt͡ʃ/

(verb transitive) لکه دار کردن

جمله های نمونه

1. a child with besmirched hands and feet
بچه ای با دست ها و پاهای گل آلود

2. accusations of bribery besmirched his reputation
اتهام رشوه خواری شهرت او را لکه دار کرد.

3. a reputation that was besmirched by slander.
[ترجمه گوگل]شهرتی که با تهمت خدشه دار شد
[ترجمه ترگمان]شهرتی که از تهمت و تهمت لکه دار شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. His shirt was besmirched with blood.
[ترجمه گوگل]پیراهنش آغشته به خون بود
[ترجمه ترگمان]پیراهنش از خون لکه دار شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Her soul was horribly besmirched.
[ترجمه گوگل]روحش به طرز وحشتناکی به هم ریخته بود
[ترجمه ترگمان]روحش به طرز وحشتناکی آلوده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. She feels his behavior has besmirched his family name.
[ترجمه گوگل]او احساس می کند رفتار او نام خانوادگی او را مخدوش کرده است
[ترجمه ترگمان]او احساس می کند که رفتارش نام خانوادگیش را لکه دار کرده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Warner's name had already been irreversibly besmirched.
[ترجمه گوگل]نام وارنر قبلاً به طور غیرقابل برگشتی تحریف شده بود
[ترجمه ترگمان]نام وارنر از هم اکنون با بی حرمتی از بین رفته بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. His reputation was besmirched.
[ترجمه گوگل]آبروی او بر باد رفت
[ترجمه ترگمان]شهرتش لکه دار شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Nor is it the first time that Rupert's good name has been besmirched.
[ترجمه گوگل]همچنین این اولین باری نیست که نام نیک روپرت مورد تحقیر قرار می گیرد
[ترجمه ترگمان]این اولین باری نیست که اسم خوب روبرت لکه دار شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Some of the Nazi top brass wanted rid of Lafont - the austere old Prussians who believed the Reich's honour was being besmirched by consorting with shabby crooks.
[ترجمه گوگل]برخی از اعضای برجسته نازی خواهان خلاصی از شر لافونت بودند - پروسهای پیر سختگیر که معتقد بودند شرافت رایش با همدستی با کلاهبرداران فرسوده به باد می رود
[ترجمه ترگمان]بعضی از مس کون نازی می خواستند از شر Lafont - the قدیمی که به افتخار آن اعتقاد داشتند، از معاشرت با آدم های متقلب کثیف، لکه دار شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. His body was bruised, his hands were bleeding, and his rags were all besmirched with mud.
[ترجمه گوگل]بدنش کبود شده بود، دست‌هایش خونی بود و پارچه‌هایش همه با گل آغشته شده بود
[ترجمه ترگمان]بدنش کبود شده بود و دست هایش خون آلود و پاره پاره شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Reports from the Benaissa trial have focused on what impact this episode will have on her reputation – but it's surely only the law surrounding the matter that is besmirched.
[ترجمه گوگل]گزارش‌های محاکمه Benaissa بر این موضوع متمرکز شده‌اند که این قسمت چه تأثیری بر شهرت او خواهد داشت - اما مطمئناً فقط قانون مربوط به موضوع است که مورد تحقیر قرار می‌گیرد
[ترجمه ترگمان]گزارش ها از محاکمه Benaissa بر روی چه تاثیری بر شهرت وی تاثیر خواهد گذاشت - اما قطعا تنها قانون حول این موضوع که لکه دار شده است، وجود دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The fiction of Wang Xiaofang, once the private secretary to a deputy mayor of Shenyang, a large city in China’s north-east, has further besmirched the offices’ image.
[ترجمه گوگل]داستان وانگ شیائوفانگ، زمانی منشی خصوصی معاون شهردار شن یانگ، شهری بزرگ در شمال شرقی چین بود، وجهه دفاتر را بیشتر مخدوش کرده است
[ترجمه ترگمان]داستان وانگ Xiaofang، زمانی که منشی خصوصی معاون شهردار of، شهری بزرگ در شمال شرق چین، تصویر \"تصاویر\" را بیشتر لکه دار کرده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. EXAMPLE: The proud old man thought his young nephew's rude comments and behavior besmirched his family's name.
[ترجمه گوگل]مثال: پیرمرد مغرور فکر می‌کرد که اظهارنظرها و رفتار گستاخانه برادرزاده‌اش نام خانواده‌اش را مخدوش می‌کند
[ترجمه ترگمان]مثال: مرد مغرور مغرور این فکر را کرد که نظرات و رفتار گستاخانه برادرزاده جوانش، نام خانواده او را لکه دار کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

انگلیسی به انگلیسی

• dirtied, soiled; botched

پیشنهاد کاربران

بپرس