besmirch

/bɪˈsmɜːrt͡ʃ//bɪˈsmɜːt͡ʃ/

معنی: لکه دار کردن، ناپاک کردن
معانی دیگر: کثیف کردن، لجن مال کردن، گلی یا خاکی کردن، بدنام کردن، بی آبرو کردن

بررسی کلمه

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: besmirches, besmirching, besmirched
مشتقات: besmircher (n.), besmirchment (n.)
(1) تعریف: to tarnish or soil.
مشابه: blacken, defile, foul, soil, tarnish

(2) تعریف: to dim or discredit.
متضاد: enhance
مشابه: blacken, defile, foul, soil, tarnish

- He besmirched my honor.
[ترجمه گوگل] آبروی من را به باد داد
[ترجمه ترگمان] اون شرافت منو لکه دار کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. a reputation that was besmirched by slander.
[ترجمه گوگل]شهرتی که با تهمت خدشه دار شد
[ترجمه ترگمان]شهرتی که از تهمت و تهمت لکه دار شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. His shirt was besmirched with blood.
[ترجمه گوگل]پیراهنش آغشته به خون بود
[ترجمه ترگمان]پیراهنش از خون لکه دار شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. He never forgave the reporter for besmirching his family's name.
[ترجمه گوگل]او هرگز این خبرنگار را به خاطر تحقیر نام خانواده اش نبخشید
[ترجمه ترگمان]او هرگز گزارشگر را به خاطر بدنام کردن نام خانواده اش عفو نکرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. He has accused local people of trying to besmirch his reputation.
[ترجمه گوگل]او مردم محلی را به تلاش برای تضییع شهرت خود متهم کرده است
[ترجمه ترگمان]او مردم محلی را به تلاش برای بدنام کردن شهرت خود متهم کرده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. His accusations were false, but they served to besmirch her reputation.
[ترجمه گوگل]اتهامات او نادرست بود، اما آنها به خدشه دار کردن شهرت او کمک کردند
[ترجمه ترگمان]اتهامات او غلط بود، اما با لکه دار کردن شهرت او کار می کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Her soul was horribly besmirched.
[ترجمه گوگل]روحش به طرز وحشتناکی به هم ریخته بود
[ترجمه ترگمان]روحش به طرز وحشتناکی آلوده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The besmirch purify besmirch, different application of various chemicals, The application of the different nature of besmirch prebrushing method is different also.
[ترجمه گوگل]بسمیرچ تصفیه کننده بسمیرچ، کاربردهای مختلف مواد شیمیایی مختلف، کاربرد ماهیت متفاوت روش پیش براشینگ بسمیرچ نیز متفاوت است
[ترجمه ترگمان]The purify besmirch، کاربرد متفاوتی از مواد شیمیایی مختلف، کاربرد ماهیت متفاوت روش besmirch prebrushing نیز متفاوت است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Function: defecate sands, rust. copper, besmirch cutting off peculiar smell, high quality water zone.
[ترجمه گوگل]عملکرد: دفع شن و ماسه، زنگ زدگی مس، برش بوی عجیب و غریب، منطقه آب با کیفیت بالا
[ترجمه ترگمان]وظیفه: ماسه های defecate، زنگ می زند مس، besmirch، بوی خاص منطقه آب با کیفیت بالا را قطع می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Cleaner is cleared when floor surface besmirch, do not use laminating cleaner or contain arenaceous cleaner, and careful chemically cleaner.
[ترجمه گوگل]هنگامی که سطح کف پوشیده می شود، پاک کننده پاک می شود، از پاک کننده های لمینیت استفاده نکنید یا حاوی پاک کننده آرناسه باشد، و از نظر شیمیایی با دقت پاک کنید
[ترجمه ترگمان]در زمانی که besmirch سطح کف تمیز می شود، از جارو برقی استفاده نکنید و یا تمیز کننده arenaceous را در نظر بگیرید و به طور شیمیایی تمیز کننده به طور شیمیایی تمیز کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The scandalous remarks in the newspaper besmirch the reputations of every member of the society.
[ترجمه گوگل]اظهارات جنجالی در روزنامه آبروی تک تک افراد جامعه را می برد
[ترجمه ترگمان]سخنان scandalous در روزنامه شهرت هر یک از اعضای جامعه را تایید می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. If besmirch, temperature tolerance and not cured or dissolve deep inside the fabric.
[ترجمه گوگل]اگر بخوبی، تحمل دما را داشته باشد و در اعماق پارچه پخته نشده یا حل شود
[ترجمه ترگمان]اگر besmirch، تحمل دما و یا حل نشود و یا در اعماق پارچه حل نشود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Can try try out knife to blow besmirch directly, want nevertheless very careful, did not leave ugly scar.
[ترجمه گوگل]می توانید سعی کنید چاقو را امتحان کنید تا مستقیماً بیسمیرچ را منفجر کنید، با این وجود می خواهید بسیار مراقب باشید، جای زخم زشت باقی نماند
[ترجمه ترگمان]با این همه سعی کنید که با این همه احتیاط را از خود دور کنید، با این همه خیلی مراقب باشید که جای زخم زشتی را ترک نکنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. After the besmirch purify must rinse clean.
[ترجمه گوگل]پس از تمیز کردن besmirch باید تمیز شستشو شود
[ترجمه ترگمان]پس از تصفیه besmirch باید تمیز شده باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Pigment besmirch, according to the variety of colours, nature and the besmirch of fiber materials, we adopt different prebrushing agent, adopt different method.
[ترجمه گوگل]رنگدانه بیسمیرچ، با توجه به تنوع رنگ، ماهیت و ترکیب مواد الیافی، ما از مواد پیش براش متفاوت استفاده می کنیم، روش های مختلفی را اتخاذ می کنیم
[ترجمه ترگمان]Pigment besmirch، با توجه به تنوع رنگ ها، طبیعت و the مواد فیبری، از یک عامل prebrushing متفاوت استفاده می کنیم و روش متفاوتی را اتخاذ می کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. This way, remove cosmetic besmirch is more ideal.
[ترجمه گوگل]به این ترتیب، حذف بیسمیرچ آرایشی ایده آل تر است
[ترجمه ترگمان]این روش، حذف لوازم آرایشی، ایده آل تر است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

لکه دار کردن (فعل)
distaste, foul, blame, blemish, slur, speck, soil, brand, denigrate, gaum, taint, stain, traduce, besmirch, tarnish, smear, calumniate, maculate, mottle, smirch, sully, smutch, stigmatize, stipple

ناپاک کردن (فعل)
foul, besmirch

انگلیسی به انگلیسی

• stain, dirty, sully, soil

پیشنهاد کاربران

✍️لکه دار کردن / آسیب رساندن به شهرت یا تخریب نام نیک کسی، اغلب از طریق اتهامات نادرست، بدگویی یا انتقادات بی پایه.
✍️✍️به طور نمادین، نمایانگر عمل لکه دار کردن یا بی آبرو کردن شخصیت یا صداقت کسی است.
...
[مشاهده متن کامل]

✍️✍️✍️دیدگاه روانشناسی: از نظر روانشناسی، لکه دار شدن می تواند منجر به ناراحتی های شدید عاطفی شود و بر عزت نفس و روابط اجتماعی فرد تأثیر بگذارد.
👈مترادف؛ Slander, tarnish, defame, smear, malign
👇مثال؛
The scandal was an attempt to besmirch the politician's reputation.
She was upset that rumors were being spread to besmirch her good name.
His accomplishments were unfairly besmirched by jealous colleagues.

✨ از مجموعه لغات GRE ✨
✍ توضیح: To damage someone's reputation or make something dirty. 👹🫵
🔍 مترادف: Tarnish
✅ مثال: The scandal served to besmirch his previously unblemished career.
فحش
عیب گذاشتن
آبروی کسی را زیر سوال بردن
( اعتبار، نام نیک و. . . شخصی را ) زیر سوال بردن

بپرس