beside oneself

/bəˈsaɪdˌwənˈself//bɪˈsaɪdwʌnˈself/

معنی: از خود بی خود
معانی دیگر: (در مورد ترس و خشم و غیره) خودباخته، برزخ، عصبانی، آشفته، برافروخته

بررسی کلمه

عبارت ( phrase )
• : تعریف: in a state of extreme agitation or excitement.
مشابه: delirious

- She was beside herself with fury.
[ترجمه گوگل] با عصبانیت کنار خودش بود
[ترجمه ترگمان] از شدت خشم دیوانه شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

از خود بی خود (صفت)
unconscious, beside oneself, infatuate, slaphappy

انگلیسی به انگلیسی

• in a state of extreme excitement, out of one's senses due to strong emotion

پیشنهاد کاربران

آشفته و پریشان، مضطرب
Lady impa has been beside herself with worry ever since you were kidnapped
از وقتی به گروگان گرفتنت، بانو impa از شدت نگرانی آشفته شده
🔹 از خود بی خود شدن / کنترل خود را از دست دادن / درگیر احساسات شدید بودن
🔹 مترادف ها:
distraught – overcome – out of one's mind – frantic – desperate
🔸 مثال ها:
He was beside himself with grief when she died.
...
[مشاهده متن کامل]

وقتی او مُرد، از شدت غم از خود بی خود شده بود.
I was beside myself with joy when I got the scholarship.
وقتی بورسیه گرفتم، از خوشحالی از خود بی خود شده بودم.
She was beside herself with worry when her child didn’t come home.
وقتی بچه اش به خانه نیامد، از نگرانی از خود بی خود شده بود.

در پوست خود نگنجیدن
آشفته، پَکَر، داغون
Very upset
خیلی نگران
خیلی ناراحت
داغون بودن.
خیلی ناراحت لودن
خیلی عصبانی بودن