• : تعریف: the condition or fact of being deprived of something or someone, especially by the death of a loved one.
- The hurricane left many families in bereavement.
[ترجمه سمن زنجانی] طوفان خانواده های بسیاری را به سوگ عزیزان خود نشاند
|
[ترجمه گلی] طوفان خانواده های زیادی را داغدار کرد
|
[ترجمه گوگل] طوفان بسیاری از خانواده ها را در غم و اندوه فرو برد [ترجمه ترگمان] تندباد، بسیاری از خانواده ها را در عزاداری به جا گذاشت [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
جمله های نمونه
1. the old woman's bereavement aroused everyone's compassion
داغداری پیرزن ترحم همه را برانگیخت.
2. I sympathize with you in your bereavement.
[ترجمه محمد میرشکار] در غم ( عزاداری ) شما شریک هستم
|
[ترجمه گوگل]من با شما در سوگ شما همدردی می کنم [ترجمه ترگمان]من در خدمت شما با شما همدردی می کنم [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
3. We all sympathize with you in your bereavement.
[ترجمه گوگل]همه ما در سوگ شما با شما همدردی می کنیم [ترجمه ترگمان]ما همه با شما در bereavement همدردی می کنیم [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
4. The experience of bereavement can strengthen family ties.
[ترجمه گوگل]تجربه سوگ می تواند پیوندهای خانوادگی را تقویت کند [ترجمه ترگمان]تجربه داغدیدگی می تواند پیوندهای خانوادگی را تقویت کند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
5. She has recently suffered a bereavement.
[ترجمه گوگل]او اخیراً دچار سوگواری شده است [ترجمه ترگمان]او اخیرا از یک عزاداری رنج برده است [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
6. She was absent because of a recent bereavement.
[ترجمه گوگل]او به دلیل سوگ اخیر غایب بود [ترجمه ترگمان]او به خاطر a اخیر غایب بود [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
7. Bereavement can often lead to depression.
[ترجمه گوگل]سوگواری اغلب می تواند منجر به افسردگی شود [ترجمه ترگمان]bereavement اغلب منجر به افسردگی می شوند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
8. In these examples we see death and bereavement, together with other losses as an important aspect of work in counselling elderly people.
[ترجمه گوگل]در این مثالها، ما مرگ و سوگواری را همراه با سایر ضایعات بهعنوان یکی از جنبههای مهم کار در مشاوره افراد مسن میبینیم [ترجمه ترگمان]در این مثال ها، ما مرگ و داغدیدگی را همراه با تلفات دیگر به عنوان یک جنبه مهم کار در مشاوره افراد مسن می بینیم [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
9. I have had counselling, bereavement counselling, psychotherapy, drug therapy, and hypnotherapy.
[ترجمه گوگل]من مشاوره، مشاوره سوگ، روان درمانی، دارودرمانی و هیپنوتیزم درمانی داشته ام [ترجمه ترگمان]من مشاوره، مشاور داغدیدگی، روان درمانی، درمان اعتیاد، و hypnotherapy داشته ام [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
10. The extent to which bereavement is worked through depends on self-awareness, external support, professional help and general attitudes.
[ترجمه گوگل]میزانی که سوگ از طریق آن انجام می شود به خودآگاهی، حمایت خارجی، کمک حرفه ای و نگرش های کلی بستگی دارد [ترجمه ترگمان]حدی که داغدیدگی با آن کار می کند بستگی به خودآگاهی، حمایت بیرونی، کمک حرفه ای و نگرش های عمومی دارد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
11. No family, he knew, had not suffered the bereavement or tragic maiming of some one near and dear.
[ترجمه گوگل]او میدانست که هیچ خانوادهای از سوگواری یا معلولیت غمانگیز یکی از نزدیکان و عزیزان رنج نبرده است [ترجمه ترگمان]می دانست که نه خانواده ای دارد، نه محرومیت از مرگ، و نه از آسیب غم انگیز کسی که به آن نزدیک باشد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
12. He has suffered a bereavement.
[ترجمه گوگل]او دچار سوگواری شده است [ترجمه ترگمان]او از محرومیت رنج می برد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
13. Certain life events, such as bereavement or other loss, can produce the same discouraged state of mind.
[ترجمه گوگل]برخی از رویدادهای زندگی، مانند سوگ یا فقدان دیگر، می توانند همان حالت دلسرد را ایجاد کنند [ترجمه ترگمان]رویداده ای زندگی خاص مانند داغدیدگی و یا فقدان دیگر، می توانند همان حالت دلسرد کننده ذهن را ایجاد کنند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
14. But bereavement is usually linked to the death of some one close, like our parents.
[ترجمه گوگل]اما سوگ معمولاً با مرگ یکی از نزدیکانمان مانند والدین ما مرتبط است [ترجمه ترگمان]اما داغدیدگی معمولا با مرگ افراد نزدیک، مانند والدین ما، مرتبط است [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
15. Bereavement counselling - where there is no hope of conception or repeated attempts at treatment have not resulted in conception.
[ترجمه گوگل]مشاوره سوگ - در جایی که امیدی به بارداری وجود ندارد یا تلاش های مکرر برای درمان منجر به بارداری نشده است [ترجمه ترگمان]مشاوره bereavement - جایی که هیچ امیدی برای لقاح یا تلاش های مکرر در درمان وجود ندارد، منجر به لقاح نشده است [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
• loss of something or someone that one loves (generally through death) bereavement is the experience you have or the state you are in when a relative or close friend dies.
پیشنهاد کاربران
✨ از مجموعه لغات GRE ✨ ✍ توضیح: The state of having lost someone close 💔 🔍 مترادف: Loss ✅ مثال: She felt deep bereavement after the death of her father.