bereaved

/bəˈriːvd//bɪˈriːvd/

معنی: محروم
معانی دیگر: داغدیده

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
• : تعریف: in a state of grief over the death of a friend or relative.

- The bereaved widow wore black.
[ترجمه زهرا] بیوه ( زن ) داغدار سیاه پوشیده بود
|
[ترجمه گوگل] بیوه داغدار سیاه پوشید
[ترجمه ترگمان] بیوه زن bereaved سیاه پوشیده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- He was so bereaved that he spoke to no one for months.
[ترجمه گوگل] او آنقدر داغدار بود که ماه ها با کسی صحبت نکرد
[ترجمه ترگمان] اون خیلی ناراحت بود که چند ماه با کسی حرف نزده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
اسم ( noun )
• : تعریف: the survivors of a recently deceased person (usu. prec. by the).

- Friends and neighbors came to express their sympathy to the bereaved.
[ترجمه گوگل] دوستان و همسایگان برای ابراز همدردی با بازماندگان آمده بودند
[ترجمه ترگمان] دوستان و همسایگان برای ابراز همدردی خود با the می آمدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. the bereaved family are still in mourning
خانواده ی سوگوار هنوز عزاداری می کنند.

2. the bereaved man's incoherent words
سخنان پرت و پلای مرد داغدیده

3. the bereaved
عزاداران،سوگواران،ماتم زدگان

4. a mother recently bereaved
مادری که اخیرا داغدار شده است

5. the crying of a bereaved mother
گریه ی مادر داغدیده

6. the lamentation of a bereaved mother
مویه ی مادری داغ دیده

7. i tried to console the bereaved mother
کوشیدم مادر داغ دیده را تسلی بدهیم.

8. a few words of consolation calmed the bereaved mother
چند کلام تسلی بخش مادر داغ دیده را آرام کرد.

9. the empathy existing between him and all the bereaved people in the village
همدلی موجود بین او و همه ی داغدیدگان دهکده

10. Mr Dinkins visited the bereaved family to offer comfort.
[ترجمه گوگل]آقای دینکینز برای تسلی دادن از خانواده داغدار دیدن کرد
[ترجمه ترگمان]آقای Dinkins از خانواده داغدار دیدن کرد تا به آن ها دلداری بدهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Our sympathies go to the bereaved.
[ترجمه گوگل]همدردی ما با بازماندگان است
[ترجمه ترگمان] علاقه ما به the
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Illness bereaved her of her husband.
[ترجمه گوگل]بیماری او را از دست شوهرش محروم کرد
[ترجمه ترگمان]بیماری او را از شوهر خود منع می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. We sympathized with the bereaved family.
[ترجمه گوگل]با خانواده داغدار همدردی کردیم
[ترجمه ترگمان]ما با خانواده bereaved همدردی می کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The bereaved parents wept openly.
[ترجمه گوگل]پدر و مادر داغدیده آشکارا گریستند
[ترجمه ترگمان]پدر و مادر bereaved علنا گریه کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. The war bereaved us of our home.
[ترجمه گوگل]جنگ ما را از خانه مان رها کرد
[ترجمه ترگمان] جنگ ما رو از خونه - مون می کشه بیرون
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. The recent outbreak of hepatitis bereaved the happy family of three members.
[ترجمه گوگل]شیوع اخیر هپاتیت خانواده خوشبخت سه نفره را داغدار کرد
[ترجمه ترگمان]شیوع اخیر هپاتیت شامل خانواده شاد سه عضو است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

محروم (صفت)
bereaved, deprived, excluded, divested

انگلیسی به انگلیسی

• person or persons that mourns a loss
bereft, deprived, suffering from loss
a bereaved person is one who had a relative or close friend who has recently died.

پیشنهاد کاربران

محنت بار
عزادار. داغدار. داغدیده
مثال:
the bereaved gathered to keen
عزاداران برای سوگواری جمع شدند.
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
فعل ( verb ) : bereave
اسم ( noun ) : bereavement
صفت ( adjective ) : bereaved
قید ( adverb ) : _
داغ دیده، داغ دار ، عزادار ، سوگوار ( اعضاء/بستگان درجه اول خانواده /دوست یا رفیق نزدیک/صمیمی )
bereaved ( روان‏شناسی )
واژه مصوب: داغ دار
تعریف: ویژگی فرد دچار احساس داغ داری
عزادار
سوگوار
داغدار

بپرس