صفت ( adjective )
• : تعریف: in a state of grief over the death of a friend or relative.
- The bereaved widow wore black.
[ترجمه زهرا] بیوه ( زن ) داغدار سیاه پوشیده بود|
[ترجمه گوگل] بیوه داغدار سیاه پوشید[ترجمه ترگمان] بیوه زن bereaved سیاه پوشیده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- He was so bereaved that he spoke to no one for months.
[ترجمه گوگل] او آنقدر داغدار بود که ماه ها با کسی صحبت نکرد
[ترجمه ترگمان] اون خیلی ناراحت بود که چند ماه با کسی حرف نزده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] اون خیلی ناراحت بود که چند ماه با کسی حرف نزده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
اسم ( noun )
• : تعریف: the survivors of a recently deceased person (usu. prec. by the).
- Friends and neighbors came to express their sympathy to the bereaved.
[ترجمه گوگل] دوستان و همسایگان برای ابراز همدردی با بازماندگان آمده بودند
[ترجمه ترگمان] دوستان و همسایگان برای ابراز همدردی خود با the می آمدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] دوستان و همسایگان برای ابراز همدردی خود با the می آمدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید