benumb

/bɪˈnʌm//bɪˈnʌm/

معنی: بی حس کردن، کشتن، بی قدرت کردن، کرخ کردن
معانی دیگر: کرخ (کرخت) کردن، لس کردن، (مجازی - در مورد مغز یا فکر یا احساسات) کشتن، بی حس و حال کردن، کشتن قدرت فکر و ارزو واحساس، کر  کردن

بررسی کلمه

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: benumbs, benumbing, benumbed
(1) تعریف: to render numb or without physical sensation, esp. by cold.
مشابه: numb

(2) تعریف: to paralyze in thought or action.

- He was benumbed by the shock of her death.
[ترجمه گوگل] او از شوک مرگ او بی حس شده بود
[ترجمه ترگمان] از ضربه مرگ او کرخ گشته بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. The homeless was benumbed with cold.
[ترجمه 3p] بی خانمان بوسیله ی سرما بی حس شد.
|
[ترجمه گوگل]بی خانمان از سرما بی حس شده بود
[ترجمه ترگمان]بی خانمان ها از سرما بی حس شده بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. She was benumbed with grief at the death of her husband.
[ترجمه گوگل]او در غم و اندوه درگذشت شوهرش فرو رفته بود
[ترجمه ترگمان]از غم مرگ شوهرش کرخ گشته بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. My feet were benumbed with cold.
[ترجمه 3p] پاهای من با سرما بی حس شد
|
[ترجمه گوگل]پاهایم از سرما بی حس شده بود
[ترجمه ترگمان]پاهای من از سرما بی حس شده بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. The fingers of the homeless were benumbed with cold.
[ترجمه گوگل]انگشتان بی خانمان ها از سرما بی حس شده بود
[ترجمه ترگمان]انگشتان بی خانمان ها کرخ گشته بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. But no matter how the date, place, benumb street is always Sagittarius.
[ترجمه گوگل]اما مهم نیست که تاریخ، مکان، خیابان سردرگم همیشه قوس است
[ترجمه ترگمان]اما مهم نیست که این خیابان چطور است، خیابان benumb همیشه قوس است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. He knew that unequal distribution at had long benumb been observed in other areas, not just wealth.
[ترجمه گوگل]او می‌دانست که توزیع نابرابر در مدت‌هاست که در سایر حوزه‌ها و نه فقط در ثروت مشاهده شده است
[ترجمه ترگمان]او می دانست که در مناطق دیگر توزیع نابرابر در مناطق دیگر دیده شده است، نه فقط ثروت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. We can benumb our life with work, study or helping others constantly, but it should be on the condition that our life are enriched.
[ترجمه گوگل]ما می توانیم زندگی خود را با کار، مطالعه یا کمک مداوم به دیگران بی حس کنیم، اما باید به شرطی باشد که زندگی ما غنی شود
[ترجمه ترگمان]ما می توانیم زندگی خود را با کار، مطالعه و یا کمک به دیگران به طور مداوم انجام دهیم، اما باید در شرایطی باشد که زندگی ما غنی می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Most actuality arrangement if they benumb so that the body of a actuality's solid is college than the density of its aqueous.
[ترجمه گوگل]بیشترین آرایش فعلی اگر خم شوند به طوری که بدنه جامد یک واقعیت نسبت به چگالی آب آن کالج باشد
[ترجمه ترگمان]بسیاری از این چیدمان ها در صورتی که آن ها به گونه ای عمل کنند که بدنه یک واقعیت یک واقعیت است، نسبت به چگالی محیط آبی آن، دانشگاهی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Mana Steal Benumb and Mana Steal FogMoth Bow are now more effective.
[ترجمه گوگل]Mana Steal Benumb و Mana Steal FogMoth Bow اکنون موثرتر هستند
[ترجمه ترگمان]مانا \"Steal\" و \"مانا\" را از \"بو وو\" و \"effective\" و \"now\" و \"now\" و \"effective\" و \"effective\" و \"are\" و \"are\"
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Most subattitude arrangement if they benumb so that the body of a actuality's solid is college than the density of its aqueous.
[ترجمه گوگل]بیشتر آرایش های فرعی اگر خم شوند به طوری که بدنه جامد یک واقعیت نسبت به چگالی آب آن کالج باشد
[ترجمه ترگمان]بسیاری از arrangement subattitude اگر به گونه ای عمل کنند که بدنه یک واقعیت یک واقعیت، کالج باشد تا چگالی محیط آبی آن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The insidious cold was once more creeping over George and he sank to the ground benumbed and unwilling to make an effort.
[ترجمه گوگل]سرمای موذیانه بار دیگر بر جورج خزیده بود و او بی حس و بی‌حوصله بر زمین فرو رفت و تمایلی به تلاش نداشت
[ترجمه ترگمان]سرمای insidious بار دیگر به آرامی روی جورج می خزید و او خود را به زمین می انداخت و نمی خواست تلاش کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The scriptorium was poorly lighted; and on wintry days, the cold freely penetrated and benumbed the body of the scribe.
[ترجمه گوگل]اسکریتوریوم نور ضعیفی داشت و در روزهای زمستان، سرما آزادانه به بدن کاتب نفوذ می کرد و بی حس می شد
[ترجمه ترگمان]scriptorium روشن بود، و در روزه ای سرد زمستان، سرما به درون نفوذ می کرد و جسد را کرخ می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. I became desperate and two packets of cigarettes were hardly enough to benumb my nerves.
[ترجمه گوگل]ناامید شدم و دو پاکت سیگار به سختی کافی بود اعصابم را خنثی کند
[ترجمه ترگمان]نا امید شدم و دو بسته سیگار به زحمت در حال کرخ کردن اعصاب من بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. This can be especially dangerous if the pond is allowed to benumb, 5 Steps to Finding the Perfect Birthday Gift, 1 over.
[ترجمه گوگل]این امر می تواند به ویژه خطرناک باشد اگر به حوض اجازه داده شود بی حس شود، 5 مرحله برای یافتن هدیه تولد ایده آل، 1 بیش از آن
[ترجمه ترگمان]این می تواند به خصوص در صورتی خطرناک باشد که استخر مجاز به benumb، ۵ گام برای پیدا کردن هدیه تولد کامل، ۱ بر روی آن باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

بی حس کردن (فعل)
abirritate, stun, paralyze, desensitize, benumb, amortize, amortise, indurate

کشتن (فعل)
benumb, amortize, destroy, dispatch, administer, administrate, kill, murder, assassinate, mortify, amortise, fordo, extinguish, rat, burke, butcher, smite, knock off, misdo

بی قدرت کردن (فعل)
benumb

کرخ کردن (فعل)
benumb

انگلیسی به انگلیسی

• numb; numb by freezing

پیشنهاد کاربران

بپرس