صفت ( adjective )
مشتقات: benevolently (adv.)
مشتقات: benevolently (adv.)
• (1) تعریف: desiring to do good for others; generous.
• مترادف: altruistic, bounteous, considerate, generous
• متضاد: diabolical, evil, malevolent, malign, mean, tightfisted, unkind
• مشابه: big, bighearted, charitable, good, good-hearted, humanitarian, kind, magnanimous, munificent, philanthropic, thoughtful, unselfish
• مترادف: altruistic, bounteous, considerate, generous
• متضاد: diabolical, evil, malevolent, malign, mean, tightfisted, unkind
• مشابه: big, bighearted, charitable, good, good-hearted, humanitarian, kind, magnanimous, munificent, philanthropic, thoughtful, unselfish
- Thanks to many benevolent people, our fund-raiser has been a success.
[ترجمه گوگل] با تشکر از بسیاری از افراد خیرخواه، جمع آوری کمک های مالی ما موفقیت آمیز بوده است
[ترجمه ترگمان] به لطف خیلی از افراد خیرخواه، کمک های مالی ما موفق بوده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] به لطف خیلی از افراد خیرخواه، کمک های مالی ما موفق بوده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: intended to benefit others rather than to make a profit; altruistic.
• مترادف: charitable, eleemosynary, nonprofit
• مشابه: altruistic, generous, good, humanitarian, philanthropic
• مترادف: charitable, eleemosynary, nonprofit
• مشابه: altruistic, generous, good, humanitarian, philanthropic
- Several benevolent organizations are working in the area to help the needy.
[ترجمه گوگل] چندین موسسه خیرخواه در این منطقه برای کمک به نیازمندان فعالیت می کنند
[ترجمه ترگمان] چندین سازمان خیرخواهانه در منطقه برای کمک به نیازمندان کار می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] چندین سازمان خیرخواهانه در منطقه برای کمک به نیازمندان کار می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The couple's donation of funds for the public swimming pool was a benevolent act.
[ترجمه گوگل] کمک مالی این زوج به استخر عمومی یک اقدام خیرخواهانه بود
[ترجمه ترگمان] کمک های مالی این زوج به استخر عمومی یک عمل خیرخواهانه بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] کمک های مالی این زوج به استخر عمومی یک عمل خیرخواهانه بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (3) تعریف: marked by good will; kindly.
• مترادف: beneficent, benign, friendly, good, kind, kindly
• متضاد: baleful, malevolent, malicious, malignant, spiteful, unkind, venomous, vicious
• مشابه: benignant, bighearted, charitable, considerate, generous, gentle, good-hearted, propitious, warm-hearted
• مترادف: beneficent, benign, friendly, good, kind, kindly
• متضاد: baleful, malevolent, malicious, malignant, spiteful, unkind, venomous, vicious
• مشابه: benignant, bighearted, charitable, considerate, generous, gentle, good-hearted, propitious, warm-hearted
- My grandfather was a benevolent old man, and we loved being in his company.
[ترجمه گوگل] پدربزرگم پیرمردی خیرخواه بود و ما دوست داشتیم در جمع او باشیم
[ترجمه ترگمان] پدربزرگم یه پیرمرد خیرخواه بود و ما دوست داشتیم تو شرکتش باشیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] پدربزرگم یه پیرمرد خیرخواه بود و ما دوست داشتیم تو شرکتش باشیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید