benchmark

/ˈbent͡ʃˌmɑːrk//ˈbent͡ʃmɑːk/

معنی: محک، نشان، انگپایه
معانی دیگر: محک، معیار، سنجه، (مساحی و غیره) انگپایه، نشان، معیار سنجش بلندی، درساختمان نشان، انگپایه نشان درمهندسی وساختمان

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: a point of reference for judging value, quality, change, or the like; standard to which others can be compared.

- We use the national average on these tests as a benchmark so that we can evaluate our own school's performance.
[ترجمه گوگل] ما از میانگین کشوری در این آزمون ها به عنوان معیار استفاده می کنیم تا بتوانیم عملکرد مدرسه خود را ارزیابی کنیم
[ترجمه ترگمان] ما از میانگین ملی در این تست ها به عنوان یک معیار استفاده می کنیم تا بتوانیم عملکرد مدرسه خود را ارزیابی کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The team of that year established a benchmark for success in the sport that all later teams have tried to live up to.
[ترجمه گوگل] تیم آن سال معیاری برای موفقیت در این ورزش ایجاد کرد که همه تیم های بعدی سعی کردند به آن عمل کنند
[ترجمه ترگمان] این تیم در آن سال معیاری برای موفقیت در این ورزش ایجاد کرد که همه تیم های بعدا تلاش کردند تا با آن ها زندگی کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: in surveying, a permanent mark at a known position and elevation, used as a reference point for other measurements.

جمله های نمونه

1. The valuation becomes a benchmark against which to judge other prices.
[ترجمه بشردوست] این ارزیابی بعنوان شاخصی که براساس آن سایر قیمتهاسنجیده میشوند مورد تستفاده قرار میگیرد.
|
[ترجمه گوگل]ارزش گذاری به معیاری برای قضاوت در مورد سایر قیمت ها تبدیل می شود
[ترجمه ترگمان]این ارزیابی به یک معیار تبدیل می شود که در آن قیمت سایر قیمت ها مورد بررسی قرار می گیرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. Her outstanding performances set a new benchmark for singers throughout the world.
[ترجمه خديجه علی آبادی] اجراهای برجسته او معیاری جدید برای خوانندگان سراسر دنیا پایه گذاری کرد. کرد.
|
[ترجمه گوگل]اجراهای برجسته او معیار جدیدی را برای خوانندگان سراسر جهان ایجاد کرد
[ترجمه ترگمان]اجراهای برجسته او یک معیار جدید برای خوانندگان در سراسر جهان تنظیم کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. The truck industry is a benchmark for the economy.
[ترجمه گوگل]صنعت کامیون معیاری برای اقتصاد است
[ترجمه ترگمان]صنعت کامیون یک معیار برای اقتصاد است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Tests at the age of seven provide a benchmark against which the child's progress at school can be measured.
[ترجمه گوگل]آزمون های هفت ساله معیاری را ارائه می دهند که با آن می توان پیشرفت کودک در مدرسه را اندازه گیری کرد
[ترجمه ترگمان]آزمایش ها در سن هفت سالگی یک معیار را ارایه می دهند که در آن پیشرفت کودک در مدرسه می تواند اندازه گیری شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Rates on benchmark 90-day deposits at major banks have fallen to 31 percent from 32 percent last week.
[ترجمه گوگل]نرخ سپرده های معیار 90 روزه در بانک های بزرگ از 32 درصد در هفته گذشته به 31 درصد کاهش یافته است
[ترجمه ترگمان]نرخ سپرده های ۹۰ روزه در بانک های بزرگ از ۳۲ درصد در هفته گذشته به ۳۱ درصد کاهش یافته است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Our responsibility to future generations - the benchmark of 2012 - research - acting on the precautionary principle.
[ترجمه گوگل]مسئولیت ما در قبال نسل های آینده - معیار سال 2012 - تحقیق - عمل بر اساس اصل احتیاط
[ترجمه ترگمان]مسئولیت ما برای نسل های آینده - معیار تحقیقات ۲۰۱۲ - اقدام بر اصول احتیاطی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The benchmark 30-year Treasury bond yielded 9percent, the same as yesterday.
[ترجمه گوگل]اوراق قرضه 30 ساله خزانه داری 9 درصد بازدهی مشابه دیروز داشت
[ترجمه ترگمان]اوراق قرضه خزانه داری سی و یکم، ۹ درصد، همانند دیروز تسلیم شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The central bank shaved its benchmark repo rate by 0. 25 percentage point to 75 percent.
[ترجمه گوگل]بانک مرکزی نرخ رپوی معیار خود را با 0 25 درصد کاهش به 75 درصد رساند
[ترجمه ترگمان]بانک مرکزی نرخ repo را ۰ \/ ۰ اصلاح کرد ۲۵ درصد به ۷۵ درصد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Banks fell as benchmark 30-year Treasury bond yields climbed to 17 percent from 04 percent Monday.
[ترجمه گوگل]با افزایش بازده اوراق قرضه 30 ساله خزانه داری از 04 درصد در روز دوشنبه به 17 درصد، بانک ها سقوط کردند
[ترجمه ترگمان]بانک ها به عنوان یک اوراق قرضه خزانه داری ۳۰ ساله سقوط کردند که از ۴ درصد به ۱۷ درصد افزایش یافت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Sharpe calculated a benchmark ratio using the Dow Jones Industrial Average as a proxy for the market portfolio.
[ترجمه گوگل]شارپ یک نسبت معیار را با استفاده از میانگین صنعتی داوجونز به عنوان نماینده پرتفوی بازار محاسبه کرد
[ترجمه ترگمان]شارپ یک نسبت بنچ مارک را با استفاده از میانگین صنعتی داو جونز به عنوان یک پروکسی برای پورتفولیوی بازار محاسبه کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The benchmark 30-year bond fell about 7 / pushing the yield up to 17 percent.
[ترجمه گوگل]شاخص اوراق قرضه 30 ساله حدود 7 سقوط کرد / بازده را به 17 درصد رساند
[ترجمه ترگمان]این اوراق قرضه ۳۰ ساله در حدود ۷ \/ ۷ درصد کاهش یافت و بازده آن به ۱۷ درصد رسید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Thirty-seven percent is a benchmark this year, and Dole has hovered near that number in public opinion polls.
[ترجمه گوگل]37 درصد یک معیار در سال جاری است و Dole در نظرسنجی‌های عمومی نزدیک به این عدد بوده است
[ترجمه ترگمان]سی و هفت درصد یک معیار در سال جاری است و دول در نزدیکی آن تعداد در نظرسنجی ها قرار دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Benchmark 30-year bond yields dipped to 15 percent from 19 percent yesterday.
[ترجمه گوگل]بازده اوراق 30 ساله معیار از 19 درصد دیروز به 15 درصد کاهش یافت
[ترجمه ترگمان]پیش بینی ۳۰ ساله اوراق قرضه از ۱۹ درصد به ۱۵ درصد کاهش یافت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The benchmark 5-year sterling swap spread rose 7 basis points to 42 basis points.
[ترجمه گوگل]اسپرد سوآپ 5 ساله استرلینگ معیار با 7 واحد افزایش به 42 واحد پایه رسید
[ترجمه ترگمان]این مبادله ۵ ساله استرلینگ با ۷ نقطه پایه به ۴۲ نقطه پایه گسترش یافت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. This program is a bench mark for computers.
[ترجمه گوگل]این برنامه یک بنچ مارک برای کامپیوتر است
[ترجمه ترگمان]این برنامه علامت نیمکتی برای کامپیوترها است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. Once we have successes, we can bench mark it to elsewhere around the world.
[ترجمه گوگل]زمانی که موفقیت‌هایی به دست آوردیم، می‌توانیم آن را به سایر نقاط جهان معرفی کنیم
[ترجمه ترگمان]وقتی موفق شدیم، می توانیم آن را به جای دیگری در سراسر دنیا نشان بدهیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

17. Bench mark the best and adapt good ideas to make them great.
[ترجمه گوگل]بهترین ها را علامت گذاری کنید و ایده های خوب را تطبیق دهید تا عالی شوند
[ترجمه ترگمان]این شاخه بهترین و مناسب ترین ایده ها را مشخص می کند تا آن ها را بزرگ کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

18. Our company has been the bench mark for sports gear since 197
[ترجمه گوگل]شرکت ما از سال 197 به عنوان بنچ مارک برای تجهیزات ورزشی بوده است
[ترجمه ترگمان]شرکت ما از زمان پرواز ۱۹۷ مارک روی نیمکت بوده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

19. The new salary deal for railway workers will be a bench mark for pay settlements in the public sector.
[ترجمه گوگل]قرارداد جدید حقوق کارگران راه آهن معیاری برای تسویه حقوق در بخش دولتی خواهد بود
[ترجمه ترگمان]قرارداد جدید حقوق برای کارگران راه آهن یک علامت کرسی برای پرداخت غرامت در بخش دولتی خواهد بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

20. Design principle and construction technology of big calibre bedrock bench mark of shaft style are presented.
[ترجمه گوگل]اصل طراحی و تکنولوژی ساخت علامت نیمکت سنگ بستر کالیبر بزرگ به سبک شفت ارائه شده است
[ترجمه ترگمان]اصل طراحی و فن آوری ساخت سنگ بس تر سنگ بس تر سنگ بس تر سنگ به سبک محوری ارائه شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

21. To data management, this paper mostly discusses data manipulation and input of trig point result and bench mark result.
[ترجمه گوگل]برای مدیریت داده، این مقاله بیشتر دستکاری داده ها و ورودی نتیجه نقطه ماشه و نتیجه علامت محک را مورد بحث قرار می دهد
[ترجمه ترگمان]برای مدیریت داده ها، این مقاله عمدتا به بحث در مورد دستکاری داده و وارد کردن نتیجه نقطه trig و نتیجه آزمون نیمکت می پردازد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

محک (اسم)
acid test, benchmark, test, criterion, touchstone, proof, exam, examination, examen, pons asinorum

نشان (اسم)
trace, attribute, tally, score, slur, benchmark, indication, token, aim, show, sign, seal, stamp, target, mark, marking, insignia, signal, emblem, symptom, brand, presage, track, banner, badge, clue, standard, ensign, vexillum, impress, hallmark, plaque, caret, chalk, cicatrix, symbol, vestige, medal, memento

انگپایه (اسم)
benchmark

تخصصی

[کامپیوتر] محک ؛ معیار
[برق و الکترونیک] محک آزمون استاندارد برای مقایسه ی کارایی رایانه ها در انجام کار مشخص . محک، به سادگی بیان می کند که برای کاربرد معین چه محصولی بهتر است.
[زمین شناسی] معیار،پایه ،نشان ،محک آزمون کنترل شده از توانمندیهای یک سیستم نرمافزار یا سختافزار. نقطه ارتفاعى دائمى است که به وسیله علائم طبیعى (مانند تخته سنگ هاى بزرگ وثابت) یا مصنوعى (مانند علامت هاى بتونى) در زمین نشانه گذارى ویا نصب گردیده وارتفاع آن نسبت به طرح مبناى معینى(مانند سطح متوسط آب دریاهاى آزاد) تعیین گردیده است. این نشانه ها را معمولاً به وسیله شماره مشخص مى سازند وارتفاع آن را در کنار شماره معرف آن ،یادداشت مى کنند.محل این گونه نشانه ها روى نقشه با علامت b.m مشخص مى شود.
[ریاضیات] مارک دستگاه، معیار، نشانه ی مبنا، نشان، محک، نشانه
[خاک شناسی] بنچ مارک
[آب و خاک] ملاک، محک، نشان، علامت نقشه برداری
[عمران و معماری] نشانه - بنچ مارک - انگپایه - رپر - نشانه زمین ترازیابی - نشانه مینا - نقطه نشانه
[زمین شناسی] نقاط مبنا،نشان سکویی، نشان ترازیابی () علامت مرجع جهت تعیین ارتفاعات در روی زمین:در نقشه برداری، یک علامت مرجع با ارتفاع معین که در سنگ، بتون، یا دیگر مواد بادوام کنده شده یا نصب شده باشد و در تعیین ارتفاعات مورد استفاده قرار میگیرد. نشان ارتفاع، سطح تراز، نشانه ارتفاعی، نقطه با ارتفاع معین، نقطه ثابت: الف) یک لوح فلزی نسبتاً دائمی یا هر نشان دیگری که در یک ماده ی ثابت و مقاوم طبیعی یا مصنوعی قرار گرفته است و نشان دهنده یک ارتفاع معین، بالا یا پایین یک خط معیار استاندارد می باشد (معمولاً سطح دریا) و شامل اطلاعات شناسایی است و به عنوان مرجعی در تحقیقات توپوگرافی و مشاهدات جزر و مدی استفاده می شود. مثلاً: یک دیسک مدرج شده ازجنس برنز یا آلیاژ آلومینیوم که حدود 75/3 اینچ قطر و حدود 3 اینچ طول دارد و یک دسته به آن متصل شده وممکن است به یک سنگ بستر طبیعی،بخش سنگی یک ساختمان بزرگ و مهم، سیمان شده باشد. مخفف: bm. همچنین ببینید: permanent bench mark نشان ترازیابی ثابت. Temporary bench mark نشان ترازیابی موقتی. ب) یک نقطه مشخص و ثابت در فضا که به عنوان مرجعی که از آن اندازه گیرهایی از هر نوع انجام گیرد، استفاده می گردد.
[] پایه نشان
[نفت] نشانه ی مبداء
[آب و خاک] نشانه، مرجع

انگلیسی به انگلیسی

• measure (such as the product of a competitor) according to indicated standards as to compare it with and improve own product
criterion, measure; evaluation of computer performance (computers); point of reference for comparison (especially a mark for measuring the level of a body of water against a standing structure, such as a bridge, etc.)
a benchmark is something whose quality, quantity, or capability is known and which is used as a standard with which other things can be compared.
a benchmark is also a mark on a fixed object such as a stone post, stating the height above sea level, which is used as a reference point in surveying.

پیشنهاد کاربران

مثال بارز
معیار، محک، شاخص
بهینه کاوی
[اصطلاح تخصصی ارزهای دیجیتال]
معیار
معیار روشی برای مقایسه عملکرد دارایی یا سبد سرمایه گذاری شما با دارایی های مشابه است.
نقطه عطف
سنجش، ارزیابی کردن، محک زدن
verb
evaluate ( something ) by comparison with a standard.
"we are benchmarking our performance against external criteria"
الگوپردازی
معیار سنجش
The Qur'an is the benchmark by which possible scriptures can be judged.
قرآن شاخصی است که بوسیله آن کتابهای آسمانی احتمالی می توانند مورد سنجش قرار بگیرند.
مَحَکیدن.
سنجیدن.
ارزشیابیدن.
benchmark ( رایانه و فنّاوری اطلاعات )
واژه مصوب: محک
تعریف: معیار سنجش ویژگی های سامانه
یک آزمون سخت که ببینن چند مرده هلاجی
سنجه ( معیار یا وسیله سنجش )
benchmark sth against sth:
( فرهنگ پویا ) چیزی را با چیزی مقایسه کردن
بهینه کاو
معیار، مبنا
پایه
تعریف نام واژه ( اسم ) در واژه نامهٔ آکسفورد
something that can be measured and used as a standard that other things can be compared with
Tests at the age of seven provide a benchmark against which the childʼs progress at school can be measured.
...
[مشاهده متن کامل]

ترجمه درست؛ پیمایه
از پیمای از پیمودن به معنای اندازه گرفتن، پسوند /ــــــَ یا ـــــــِ/ که کاربرهای بسیاری دارد.
تعریف کنش واژه ( فعل ) در دیکشنرس آکسفورد
benchmark something ( against something ) to judge the quality of something in relation to that of other similar things
Projects are assessed and benchmarked against the targets.
The journal was recently benchmarked against other IT journals.
ترجمه؛ پیمایه کردن، هنپیمودن، هنپیمای؛ اندازه گرفتن دو یا چند چیز نسبت به همدیگر
هر دو تلفظ پَیمودن و پِیمودن برابرانه صحیح اند.

شاخص، معیار، استاندارد
ارزیابی کردن با استانداردها، شاخص قرار دادن، اندازه گرفتن
شاخص - معیار
به عنوان فعل :
ارزیابی کردن با استاندارد ( ها )
To benchmark somebody/something against something

معیار یا استاندارد
استاندارد یا مجموعه ای از استاندارد ها
نقاط اصلی در نقشه برداری
الگوبرداری
علامت یا مبدا ارتفاعی ( در نقشه برداری )
نقطه معیار
محک
معیار
معیار

شاخص
سنجش
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٣٢)

بپرس