bemused

/bəˈmjuːz//bɪˈmjuːz/

معنی: ژولیده
معانی دیگر: (verb transitive) گیج کردن، غرق افکار شاعرانه کردن، بفکر انداختن

جمله های نمونه

1. he was bemused by the city's traffic system
او اصلا از وضع ترافیک شهر سر در نمی آورد.

2. He was rather bemused by children.
[ترجمه گوگل]او نسبتاً توسط بچه ها گیج شده بود
[ترجمه ترگمان]از نظر بچه ها گیج شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. She was bemused by all the questions.
[ترجمه گوگل]او از تمام سوالات متحیر شده بود
[ترجمه ترگمان]او از این همه سوال گیج شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. She looked somewhat shaken and bemused by what had happened.
[ترجمه گوگل]او کمی متزلزل و مبهوت از آنچه اتفاق افتاده بود به نظر می رسید
[ترجمه ترگمان]از اتفاقی که افتاده بود کمی گیج و مبهوت به نظر می رسید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. The old man sat bemused in the winter sun.
[ترجمه گوگل]پیرمرد مات و مبهوت زیر آفتاب زمستان نشسته بود
[ترجمه ترگمان]پیرمرد در آفتاب زمستانی ساکت نشسته بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. I must admit that I was rather bemused by his sudden anger.
[ترجمه گوگل]باید اعتراف کنم که از عصبانیت ناگهانی او بیشتر متحیر شدم
[ترجمه ترگمان]باید اعتراف کنم که از خشم ناگهانی او اندکی گیج شده بودم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Sarah looked totally bemused.
[ترجمه گوگل]سارا کاملا متحیر به نظر می رسید
[ترجمه ترگمان]سارا کاملا گیج به نظر می رسید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Connie was rather bemused by all the attention she was getting.
[ترجمه گوگل]کانی از این همه توجهی که به او می شد مبهوت بود
[ترجمه ترگمان]کنی هم از توجه همه جلب توجه می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. He looked slightly bemused by all the questions.
[ترجمه گوگل]از همه سوال ها کمی مبهوت به نظر می رسید
[ترجمه ترگمان]او از تمام سوال ها مات و مبهوت به نظر می رسید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. I was beginning to feel slightly bemused.
[ترجمه گوگل]کم کم داشتم گیج می کردم
[ترجمه ترگمان]کم کم داشتم گیج می شدم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. He was still bemused about the money.
[ترجمه گوگل]او هنوز در مورد پول حیران بود
[ترجمه ترگمان]هنوز در مورد پول گیج بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Mixing with the bemused and baffled guests are actors who stage-manage the whole affair.
[ترجمه گوگل]اختلاط با مهمانان مبهوت و متحیر بازیگرانی هستند که کل ماجرا را به صورت صحنه ای مدیریت می کنند
[ترجمه ترگمان]قاطی کردن با مهمان گیج شده و گیج کنندگی، بازیگرانی هستند که کل ماجرا را مدیریت می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Many pupils are bemused by the dual system of measures.
[ترجمه گوگل]بسیاری از دانش آموزان از سیستم دوگانه اقدامات حیرت زده شده اند
[ترجمه ترگمان]بسیاری از دانش آموزان از سیستم دوگانه محاسبات گیج می شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. He was bemused by his sudden close proximity to such a powerful individual and enjoyed the attention this brought him from others.
[ترجمه گوگل]او از نزدیکی ناگهانی خود به چنین فرد قدرتمندی متحیر شده بود و از توجه دیگران به او لذت می برد
[ترجمه ترگمان]او از نزدیکی نزدیک او به چنین فردی قدرتمند گیج شده بود و از توجه او به دیگران لذت می برد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

ژولیده (صفت)
confused, dazed, bewildered, embarrassed, bemused, unkempt, disheveled, scruffy, tangled, slovenly, shaggy, entangled, sloven, uncouth, tangly

انگلیسی به انگلیسی

• confused, bewildered, baffled; having one's attention occupied
if you are bemused, you are slightly puzzled or confused.

پیشنهاد کاربران

ناباورانه
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : bemuse
✅️ اسم ( noun ) : bemusement
✅️ صفت ( adjective ) : bemused
✅️ قید ( adverb ) : bemusedly
Adjective :
گیج
سردرگم
مات و مبهوت
هاج و واج
به عنوان نمونه :
He looked slightly bemused by all the questions
منابع• https://www.ldoceonline.com/dictionary/bemused
گیج
مبهوت
کمی گیج و سردر گم شده
He was looking from one face to the other with an air of bemused disbelief.
او در حال نگاه کردن از یک صورت به دیگری با یک حالت باورنکردنی از سردرگمی بود

بپرس