bemoan

/bəˈmoʊn//bɪˈməʊn/

معنی: گریه کردن، سوگواری کردن، افسوس خوردن
معانی دیگر: زاریدن، نالیدن، گریه وزاری کردن، تاسف خوردن، دریغ خوردن، افسوس داشتن، سوگواری کردن برای، گریه کردن برای، افسوس خوردن برای

بررسی کلمه

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: bemoans, bemoaning, bemoaned
(1) تعریف: to grieve over; lament.
مترادف: bewail, grieve over, lament, mourn, regret
مشابه: deplore, moan, suffer, wail

- He bemoaned the loss of his comfortable life.
[ترجمه گوگل] او از از دست دادن زندگی راحت خود ابراز تاسف کرد
[ترجمه ترگمان] او به خاطر از دست دادن زندگی راحت خود می نالید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- She bemoaned the fact that she had not studied at all for the exam.
[ترجمه گوگل] او از این واقعیت که اصلاً برای امتحان درس نخوانده است ناراحت بود
[ترجمه ترگمان] او به این حقیقت که در تمام مدت آزمون تحصیل نکرده بود، می نالید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- He bemoaned his decision to stay with the ailing company.
[ترجمه گوگل] او از تصمیم خود برای ماندن در شرکت بیمار ابراز تاسف کرد
[ترجمه ترگمان] وی نسبت به تصمیم خود مبنی بر اقامت با این شرکت بیمار اظهار تاسف کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: to express pity or sorrow for.
مترادف: bewail, deplore, regret
متضاد: applaud
مشابه: commiserate, pity, rue

- She bemoaned her friend's misfortune.
[ترجمه گوگل] او از بدبختی دوستش ناله می کرد
[ترجمه ترگمان] به بدبختی دوستش می نالید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل ناگذر ( intransitive verb )
• : تعریف: to express grief; lament; mourn.
مترادف: bewail, complain, grieve, lament, moan, mourn, sorrow, wail
متضاد: exult, rejoice
مشابه: groan, howl, rue, sigh, weep

جمله های نمونه

1. Researchers at universities are always bemoaning their lack of funds.
[ترجمه گوگل]محققان دانشگاه ها همیشه از کمبود بودجه خود ابراز تاسف می کنند
[ترجمه ترگمان]محققان در دانشگاه ها همیشه در حال افسوس از کمبود سرمایه هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. She is always bemoaning her lot.
[ترجمه گوگل]او همیشه در حال زاری است
[ترجمه ترگمان]او همیشه از او مراقبت می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Universities and other research establishments bemoan their lack of funds.
[ترجمه گوگل]دانشگاه ها و سایر مؤسسات تحقیقاتی از کمبود بودجه خود ابراز تاسف می کنند
[ترجمه ترگمان]دانشگاه ها و دیگر موسسات تحقیقاتی فاقد بودجه خود هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. He was bemoaning the fact that lawyers charge so much.
[ترجمه گوگل]او از این که وکلا تا این حد اتهام می زنند ناله می کرد
[ترجمه ترگمان]او از این حقیقت که وکلای مدافع آن همه اصرار داشتند، بیزار بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. They sat bemoaning the fact that no one would give them a chance.
[ترجمه گوگل]آنها نشسته بودند و ناله می کردند که هیچ کس به آنها فرصت نمی دهد
[ترجمه ترگمان]آن ها در این واقعیت که هیچ کس آن ها را شانسی نخواهد داشت، نشسته بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. He put the kettle on, bemoaning the lack of business.
[ترجمه گوگل]او کتری را روی سرش گذاشت و از نبود تجارت ناراحت بود
[ترجمه ترگمان]او کتری را روی آن گذاشت و از نبود کار سر در آورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The farmer bemoaned his loss.
[ترجمه گوگل]کشاورز از دست دادن خود ابراز تاسف کرد
[ترجمه ترگمان]کشاورز نسبت به باخت خود ابراز تاسف کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. White suburbanites bemoan the loss of their cities to crime, drugs and-by extension-black neighbourhoods.
[ترجمه گوگل]ساکنان سفیدپوست حومه شهر از دست دادن شهرهای خود در اثر جنایت، مواد مخدر و محله‌های سیاه‌پوست، ابراز تاسف می‌کنند
[ترجمه ترگمان]suburbanites سفید از دست دادن شهرهای خود به جرم، مواد مخدر و - با استفاده از محله های سیاه امتداد می یابد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. For years, parents and teachers have bemoaned the fact that we do not have a national childcare policy.
[ترجمه گوگل]سال‌هاست که والدین و معلمان از این واقعیت که ما سیاست ملی مراقبت از کودکان نداریم، ناله می‌کنند
[ترجمه ترگمان]سالهاست که والدین و معلمان نسبت به این واقعیت ابراز تاسف کرده اند که ما یک سیاست مراقبت از کودکان را نداریم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. He bemoaned his father's death.
[ترجمه گوگل]او از مرگ پدرش ابراز تاسف کرد
[ترجمه ترگمان]به مرگ پدرش ماتم گرفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. On the one hand, he bemoans the development of a political underclass as demonstrated by poll-tax refuseniks and Los Angeles rioters.
[ترجمه گوگل]از یک سو، او از توسعه یک طبقه فرودست سیاسی که توسط مخالفان مالیات نظرسنجی و آشوبگران لس آنجلس نشان داده شده است ابراز تاسف می کند
[ترجمه ترگمان]از سوی دیگر، او توسعه یک طبقه پایین سیاسی را به عنوان نشان داد که توسط refuseniks های مالیات بر رای گیری و شورشیان لس آنجلس نشان داده شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. I suspect that Labour has bemoaned unemployment vigorously and at length during every period of opposition.
[ترجمه گوگل]من گمان می‌کنم که حزب کارگر در هر دوره از مخالفت‌ها به شدت و به‌طور طولانی از بیکاری ناله کرده است
[ترجمه ترگمان]من شک دارم که حذب نیروی کار نسبت به نرخ بیکاری و طول هر دوره مخالفت ابراز تاسف کرده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Bemoaning the difficulty is no solution, even though lack of attendance will be to the inconvenience of both parties.
[ترجمه گوگل]ناله کردن از سختی راه حلی نیست، حتی اگر عدم حضور برای هر دو طرف ناراحت کننده باشد
[ترجمه ترگمان]حل مشکل راه حل نیست، حتی اگر عدم حضور و غیاب برای هر دو طرف مشکل باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. I get letters from single women bemoaning the absence of men; and from single men bemoaning the absence of women.
[ترجمه گوگل]نامه‌هایی از زنان مجرد دریافت می‌کنم که از غیبت مردان ناله می‌کنند و از مردان مجرد که از غیبت زنان ناله می کنند
[ترجمه ترگمان]من نامه هایی از زنان مجرد دریافت می کنم که از نبودن مردان بیزار است؛ و مردان مجرد از نبودن زنان لذت می برند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

گریه کردن (فعل)
give, cry, sob, bemoan, weep, mourn

سوگواری کردن (فعل)
bemoan, mourn, lament, bewail

افسوس خوردن (فعل)
rue, sigh, bemoan, regret

انگلیسی به انگلیسی

• lament, grieve, sorrow over
if you bemoan something, you express sorrow or dissatisfaction about it; a formal word.

پیشنهاد کاربران

🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : moan / bemoan
✅️ اسم ( noun ) : moan / moaner
✅️ صفت ( adjective ) : _
✅️ قید ( adverb ) : _
ابراز تأسف کردن
شکایت کردن از
گلایه کردن

بپرس