bemire


معنی: کثیف کردن، گل الود کردن
معانی دیگر: گل آلود کردن، لجن مال کردن، در گل گیر کردن، با اشکال مواجه شدن

مترادف ها

کثیف کردن (فعل)
soil, besmear, bedraggle, slub, dirty, befoul, bemire, slubber, smutch

گل الود کردن (فعل)
mud, bemire, puddle, lair

انگلیسی به انگلیسی

• dirty with mud; cause to sink in mud

پیشنهاد کاربران

بپرس