صفت ( adjective )
• : تعریف: deeply loved.
• مترادف: adored, loved, precious
• متضاد: hated
• مشابه: admired, cherished, darling, dear, esteemed, prized, revered, sweet, treasured, valued, worshiped
• مترادف: adored, loved, precious
• متضاد: hated
• مشابه: admired, cherished, darling, dear, esteemed, prized, revered, sweet, treasured, valued, worshiped
- The soldier stared at the picture of his beloved wife.
[ترجمه ننن] سرباز ب تصویر معشوقش نگاه کرد|
[ترجمه گوگل] سرباز به عکس همسر محبوبش خیره شد[ترجمه ترگمان] سرباز به تصویر زن محبوبش خیره شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
اسم ( noun )
• : تعریف: one who is deeply loved.
• مترادف: dear, sweetheart
• مشابه: beau, flame, inamorata, love, lover, paramour
• مترادف: dear, sweetheart
• مشابه: beau, flame, inamorata, love, lover, paramour
- She waited anxiously for the return of her beloved.
[ترجمه گوگل] او مشتاقانه منتظر بازگشت معشوقش بود
[ترجمه ترگمان] با نگرانی منتظر بازگشت محبوبش شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] با نگرانی منتظر بازگشت محبوبش شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید