اسم ( noun )
• (1) تعریف: closeness and mutual acceptance in a relationship.
• مترادف: intimacy
• متضاد: alienation, disaffection
• مشابه: acceptance, affection, association, closeness, community, mutuality, warmth
• مترادف: intimacy
• متضاد: alienation, disaffection
• مشابه: acceptance, affection, association, closeness, community, mutuality, warmth
- Being part of the team gave him a feeling of belonging that he'd never had before.
[ترجمه ف. گ.] عضوی از تیم بودن، به او احساس تعلقی می داد که پیشتر هرگز تجربه نکرده بود.|
[ترجمه گوگل] عضوی از تیم به او احساس تعلق میداد که قبلاً هرگز نداشته است[ترجمه ترگمان] عضوی از تیم او را احساس کرد که قبلا هرگز ندیده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: (pl.) possessions.
• مترادف: chattel, dunnage, goods, possessions, property, things, trappings
• مشابه: baggage, luggage, paraphernalia, stuff
• مترادف: chattel, dunnage, goods, possessions, property, things, trappings
• مشابه: baggage, luggage, paraphernalia, stuff
- Someone stole all his belongings as he slept at the bus station.
[ترجمه گوگل] زمانی که در ایستگاه اتوبوس خواب بود، شخصی تمام وسایل او را دزدید
[ترجمه ترگمان] یه نفر تمام وسایلش رو وقتی تو ایستگاه اتوبوس خوابیده بود دزدیده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] یه نفر تمام وسایلش رو وقتی تو ایستگاه اتوبوس خوابیده بود دزدیده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید