believing


معنی: معتقد، با ایمان
معانی دیگر: بااعتقاد

جمله های نمونه

1. seeing is believing
دیدن همان و باور کردن همان

2. he bluffed us into believing he would help us if needed
او با وعده ی سر خرمن ما را مجاب کرد که هنگام نیاز به ما کمک خواهد کرد.

3. Seeing is believing.
[ترجمه کیانا] دیدن برابر اعتقاد است
|
[ترجمه گوگل]دیدن یعنی باور کردن
[ترجمه ترگمان]دیدن، باور کردن است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. He is, assuredly, not alone in believing they will win.
[ترجمه گوگل]او مطمئناً تنها نیست که معتقد است آنها پیروز خواهند شد
[ترجمه ترگمان]مسلما او تنها نیست که باور کند آن ها پیروز خواهند شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Her conceit deluded her into believing she was important.
[ترجمه گوگل]خودپسندی او را فریب داد تا فکر کند مهم است
[ترجمه ترگمان]conceit او را فریب داده بود که باور کند او آدم مهمی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. She bluffed me into believing that she was an actress.
[ترجمه گوگل]او من را بلوف کرد تا فکر کنم او یک بازیگر است
[ترجمه ترگمان]بهم گفت باور کنم که اون یه بازیگر بوده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Faith consists in believing when it is beyond the power of reason to believe. It is not enough that a thing be possible for it to be believed.
[ترجمه گوگل]ایمان عبارت است از این که باور کردن آن از قدرت عقل خارج باشد این کافی نیست که چیزی ممکن باشد تا بتوان آن را باور کرد
[ترجمه ترگمان]ایمان عبارت است از اعتقاد به اینکه آن فراتر از قدرت عقل است که باور کنیم آن قدر کافی نیست که بتوان آن را باور کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. This terrorists brainwashed him into believing in their ideals.
[ترجمه گوگل]این تروریست ها او را شستشوی مغزی دادند تا به آرمان های خود ایمان بیاورد
[ترجمه ترگمان]این تروریست ها او را شستشوی مغزی داده بودند تا به ایده آل های خود اعتقاد داشته باشند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The company started down the slippery slope of believing that they knew better than the customer.
[ترجمه گوگل]این شرکت با این باور که آنها بهتر از مشتری می دانند شروع به کار کرد
[ترجمه ترگمان]شرکت از سراشیبی لغزنده اعتقاد به اینکه آن ها بهتر از مشتری می دانند شروع به پایین رفتن کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Never stop believing in yourself.
[ترجمه گوگل]هیچوقت اعتماد به خود را متوقف نکنید
[ترجمه ترگمان] هیچوقت به خودت اعتماد نکن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Tasting is believing, to coin a phrase! .
[ترجمه گوگل]چشیدن یعنی باور کردن، برای ساختن یک عبارت!
[ترجمه ترگمان]Tasting اعتقاد داره که یه جمله رو شروع کنه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. He made the fatal mistake/error of believing what they told him.
[ترجمه گوگل]او مرتکب خطا/خطای مهلکی شد که آنچه را که به او گفتند باور کرد
[ترجمه ترگمان]او اشتباه مهلک را در مورد آنچه به او گفته بودند اشتباه کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. He was filled with remorse for not believing her.
[ترجمه گوگل]از باور نکردن او پر از پشیمانی بود
[ترجمه ترگمان]به خاطر این که او را باور نمی کرد، دچار پشیمانی شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. It is easy to delude yourself into believing you're in love.
[ترجمه گوگل]آسان است که خودتان را فریب دهید و باور کنید که عاشق هستید
[ترجمه ترگمان]بسیار ساده است که خودتان را فریب دهید تا باور کنید که عاشق هستید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Many people fall into the trap of believing that home decorating must always be done on a large scale.
[ترجمه گوگل]بسیاری از مردم در دام این باور می افتند که دکوراسیون خانه باید همیشه در مقیاس بزرگ انجام شود
[ترجمه ترگمان]بسیاری از مردم در دام باور هستند که تزئین خانه همیشه باید در مقیاس بزرگ انجام شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

معتقد (صفت)
believing

با ایمان (صفت)
believing, faithful

انگلیسی به انگلیسی

• faith, trust, confidence in

پیشنهاد کاربران

معتقد بودن
باور کردن
باورمند، دارای باور
گاهی معنایی غیر از ایمان دارد و به باور ارجاع دارد، مثل باور به جاذبه زمین.
پس در این مواقع شاید بهتر است به چیزی مثل �باورمند� برگردانده شود.
با ایمان بودن

بپرس