belated

/bəˈleɪtəd//bɪˈleɪtɪd/

معنی: از موقع گذشته، دیرتر از موقع، دیر شده
معانی دیگر: دیر، دارای وقفه، دیرگاهی، عقب افتاده

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
مشتقات: belatedly (adv.), belatedness (n.)
• : تعریف: too late; tardy.
مترادف: behindhand, late, tardy
متضاد: advance
مشابه: delayed, overdue

- His belated apologies did not blunt her anger.
[ترجمه مهرداد] عذرخواهی دیرهنگام او ( مذکر ) ، خشم او ( مونث ) را متوقف نکرد.
|
[ترجمه گوگل] عذرخواهی دیرهنگام او خشم او را کم نکرد
[ترجمه ترگمان] عذرخواهی His او را عصبانی نکرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. two days after her birthday, i sent her a belated birthday card
دو روز پس از زاد روزش کارت تبریک دیر شده ی خود را فرستادم.

2. They made a belated attempt to save her life.
[ترجمه گوگل]آنها تلاشی دیرهنگام برای نجات جان او انجام دادند
[ترجمه ترگمان]می کوشیدند تا جان خود را نجات دهند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. I reveived a belated birthday card this morning.
[ترجمه گوگل]امروز صبح یک کارت تولد با تاخیر دریافت کردم
[ترجمه ترگمان]امروز صبح یک کارت تبریک برای تولدم نوشتم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. The award is being made in belated recognition of her services to the industry.
[ترجمه گوگل]این جایزه برای قدردانی دیرهنگام از خدمات او به این صنعت ساخته شده است
[ترجمه ترگمان]این جایزه با به رسمیت شناختن خدمات او به این صنعت صورت می گیرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. The statement was a belated acknowledgement that the project had not been a success.
[ترجمه گوگل]این بیانیه اعتراف دیرهنگام بود که این پروژه موفقیت آمیز نبوده است
[ترجمه ترگمان]این بیانیه اعلام کرد که این پروژه موفقیت آمیز نبوده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. John made a belated attempt to apologize.
[ترجمه گوگل]جان تلاشی دیرهنگام برای عذرخواهی کرد
[ترجمه ترگمان]جان هم سعی کرد عذرخواهی کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Such a belated recognition is likely to strike a reader as old news.
[ترجمه گوگل]چنین تشخیص دیرهنگامی احتمالاً خواننده را به عنوان اخبار قدیمی متصور است
[ترجمه ترگمان]چنین به رسمیت شناختن دیر به احتمال زیاد خواننده را به عنوان اخبار قدیمی تلقی خواهد کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. In fact, various techniques and a belated statutory intervention have combined to lessen the effect of the omission.
[ترجمه گوگل]در واقع، تکنیک های مختلف و یک مداخله قانونی دیرهنگام با هم ترکیب شده اند تا اثر حذف را کاهش دهند
[ترجمه ترگمان]در حقیقت، تکنیک های مختلفی و یک مداخله قانونی belated برای کاهش اثر این حذف ترکیب شده اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The Revolution certainly marked a belated victory for the policy of Exclusion, and finally established the legislative sovereignty of Parliament.
[ترجمه گوگل]انقلاب مسلماً یک پیروزی دیرهنگام برای سیاست حذف بود و سرانجام حاکمیت قانونگذاری پارلمان را ایجاد کرد
[ترجمه ترگمان]انقلاب به طور حتم یک پیروزی دیررس برای سیاست طرد شدن بود و سرانجام حاکمیت قانون گذاری پارلمنت را تثبیت کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Belated adopters kept using their typewriters.
[ترجمه گوگل]پذیرندگان دیرهنگام همچنان از ماشین تحریر خود استفاده می کردند
[ترجمه ترگمان]کسانی که آن را قبول نکردند استفاده از ماشین های تحریر خود را ادامه دادند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Wigan's less grand Central Park should offer belated compensation.
[ترجمه گوگل]پارک مرکزی کمتر بزرگ ویگان باید غرامت دیرهنگام ارائه دهد
[ترجمه ترگمان]پارک مرکزی کم تر Wigan s باید خسارت دیر گذر را ارائه دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Since employees often complain about receiving belated information particular management attention should be given to correct timing.
[ترجمه گوگل]از آنجایی که کارمندان اغلب از دریافت اطلاعات دیرهنگام شکایت دارند، مدیریت مدیریت باید به زمان بندی صحیح توجه شود
[ترجمه ترگمان]از آنجا که کارکنان اغلب از دریافت اطلاعات مربوط به تاخیر و تاخیر مربوط به مدیریت، شکایت دارند، باید به زمان بندی صحیح توجه شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. It was while they were finishing their belated tea that Mrs Blunt arrived.
[ترجمه گوگل]در حالی که داشتند چایشان را با تاخیر تمام می کردند که خانم بلانت از راه رسید
[ترجمه ترگمان]موقعی بود که داشتند چای their را تمام می کردند که خانم وستن وارد شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. This appears to publicly mark a very belated end to an act of cultural vandalism that began nearly 60 years ago.
[ترجمه گوگل]به نظر می رسد این امر به طور علنی نشان دهنده پایان بسیار دیرهنگام یک عمل خرابکاری فرهنگی است که تقریباً 60 سال پیش آغاز شد
[ترجمه ترگمان]این به نظر می رسد که یک پایان بسیار دیر به یک عمل خرابکاری فرهنگی است که نزدیک به ۶۰ سال پیش آغاز شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

از موقع گذشته (صفت)
belated

دیرتر از موقع (صفت)
belated

دیر شده (صفت)
belated

انگلیسی به انگلیسی

• delayed, late, overdue
a belated action happens later than it should have done; a formal word.

پیشنهاد کاربران

✨ از مجموعه لغات GRE ✨
✍ توضیح: Happening or done after the expected time ⏰
🔍 مترادف: Late
✅ مثال: He sent a belated birthday card to his friend.
[ADJECTIVE]
با تأخیر - از موقع گذشته - دیرتر از موقع - دیر شده
💠 Israel isolated as UN security council demands immediate ceasefire in Gaza
. . . The US abstained and the 14 other council members all voted in favour of the security council ceasefire resolution, put forward by the 10 elected council members who voiced their frustration with more than five months of deadlock between the major powers. Applause broke out in the chamber after the vote.
...
[مشاهده متن کامل]

. . . The Palestinian envoy to the UN, Riyad Mansour, called the security council vote a belated vote for humanity to prevail.

نوشدارو بعد از مرگ سهراب
He did make a belated attempt to apologize.
او برای عذرخواهی دیر اقدام کرد.
با تاخیر
Happy belated birthday =تولدت با تاخیر مبارک
باتاخیر
دیرهنگام

بپرس