belabour

/bɪˈleɪbər//bɪˈleɪbə/

معنی: شلاق زدن، سخت زدن، زخم زبان زدن، امدن و رفتن، با دقت روی چیزی کار کردن
معانی دیگر: مج

جمله های نمونه

1. We all see your point;there's no need to belabour it.
[ترجمه گوگل]ما همه نظر شما را می بینیم؛ نیازی به تأسف نیست
[ترجمه ترگمان]ما همه نکته شما را می بینیم؛ نیازی نیست که از آن استفاده کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. There's no need to belabour the point - you don't need to keep reminding me.
[ترجمه گوگل]نیازی به اصرار نیست - لازم نیست مدام به من یادآوری کنید
[ترجمه ترگمان]نیازی نیست به این نکته اشاره کنی - لازم نیست به من یادآوری کنی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. I propose to belabour this point of view.
[ترجمه گوگل]من پیشنهاد می کنم این دیدگاه را تایید کنم
[ترجمه ترگمان]من پیشنهاد می کنم که این نقطه نظر را تایید کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. I won't belabour the point, for this is a familiar story.
[ترجمه گوگل]من این موضوع را تحقیر نمی کنم، زیرا این یک داستان آشنا است
[ترجمه ترگمان]به این نکته توجه نمی کنم، چون این داستان آشنایی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. There is no need to belabour the point here.
[ترجمه گوگل]در اینجا نیازی به اصرار به موضوع نیست
[ترجمه ترگمان]لازم نیست به این نکته اشاره کنی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Men began to belabour his shoulders, his head, his arms with sticks.
[ترجمه گوگل]مردان شروع به تکان دادن شانه ها، سر و بازوهایش با چوب کردند
[ترجمه ترگمان]مردان شروع به تکان دادن شانه ها و سر و سرش و بازوهایش را با چوب فرو کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. More examples just belabour it.
[ترجمه گوگل]نمونه های بیشتر فقط آن را تایید می کنند
[ترجمه ترگمان]مثال های بیشتری فقط آن را بررسی می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. He seems to be looking for a man of straw to belabour.
[ترجمه گوگل]به نظر می رسد که او به دنبال مرد کاهی است که بخواهد
[ترجمه ترگمان]به نظر می رسد دنبال مردی پر کاه برای belabour می گردد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. While he was doing so, Moran started his Mary of Egypt, but the indignant crowd seizing his stick were about to belabour him, when they fell back bewildered anew by his close resemblance to himself.
[ترجمه گوگل]در حالی که او این کار را انجام می داد، موران مریم مصری خود را شروع کرد، اما جمعیت خشمگینی که چوب او را گرفتند می خواستند او را آزار دهند، که دوباره گیج و مبهوت از شباهت نزدیک او به خودش برگشتند
[ترجمه ترگمان]در همان حال که این کار را می کرد، مورن مری را از مصر آغاز کرد، اما جمعیت خشمگین عصایش را گرفت و به او نزدیک شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

شلاق زدن (فعل)
flog, beat, belt, thong, baste, whip, thrash, whiplash, wallop, flail, belabor, belabour, leather, horse, cat, flagellate, horsewhip, scutch, welt

سخت زدن (فعل)
lash, beat, belabor, belabour, trounce

زخم زبان زدن (فعل)
pique, belabor, belabour, rebuke, lambast, lambaste, swinge, tongue-lash

امدن و رفتن (فعل)
belabor, belabour

با دقت روی چیزی کار کردن (فعل)
belabor, belabour

انگلیسی به انگلیسی

• criticize, ridicule; excessively elaborate on a topic; beat, hit (also belabor)

پیشنهاد کاربران

زدن، بیش تاکید کردن
To argue or discuss ( a subject ) in excessive detail
To drag out
To overdo
بحث را به درازا کشاندن

بپرس