فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: beholds, beholding, beheld
حالات: beholds, beholding, beheld
• : تعریف: to see or observe.
• مترادف: observe, see, survey, view
• مشابه: contemplate, eye, note, notice, perceive, peruse, remark, scrutinize
• مترادف: observe, see, survey, view
• مشابه: contemplate, eye, note, notice, perceive, peruse, remark, scrutinize
- She was the most beautiful child I ever beheld.
[ترجمه گوگل] او زیباترین کودکی بود که تا به حال دیدم
[ترجمه ترگمان] او زیباترین بچه ای بود که تا به حال دیده بودم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] او زیباترین بچه ای بود که تا به حال دیده بودم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- When the rains finally came, the multitude of animals at the watering hole was an extraordinary sight to behold.
[ترجمه دینا] وقتی که باران بلاخره رسید|
[ترجمه گوگل] وقتی بالاخره باران آمد، انبوه حیوانات در چاله آبیاری منظره خارقالعادهای بود[ترجمه ترگمان] وقتی که باران بالاخره رسید، انبوه حیوانات در سوراخ آب، منظره عجیبی برای تماشای آن ها وجود داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- He instantly beheld that the place had changed and nothing was as he remembered it.
[ترجمه گوگل] او فوراً متوجه شد که مکان تغییر کرده است و هیچ چیز آنطور که او به یاد می آورد نیست
[ترجمه ترگمان] فورا متوجه شد که محل عوض شده است و هیچ چیز به یاد نمی آورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] فورا متوجه شد که محل عوض شده است و هیچ چیز به یاد نمی آورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
حرف ندا ( interjection )
مشتقات: beholder (n.)
مشتقات: beholder (n.)
• : تعریف: look at or observe (used as an injunction or exclamation).
• مشابه: voila
• مشابه: voila
- Behold the Queen in all her glory!
[ترجمه گوگل] ملکه را در تمام شکوهش ببینید!
[ترجمه ترگمان] ملکه را در همه افتخارات خود بنگرید!
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] ملکه را در همه افتخارات خود بنگرید!
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید