قرار داشتن در یک وضعیت دشوار یا نامساعد که فرد با چالش هایی روبرو می شود و گزینه های محدودی برای فرار دارد.
این عبارت نمادین به معنای گرفتار شدن در وضعیتی است که پیشرفت یا یافتن راه حلی دشوار است. این اصطلاح معمولاً احساس فوریت یا فشار را القا می کند.
... [مشاهده متن کامل]
مترادف؛
Dilemma
Predicament
In a tight spot
مثال؛
1. "After losing his job, John found himself behind the eight ball with bills piling up. "
2. "The team was behind the eight ball after losing their star player to injury. "
3. "With the deadline approaching and no progress made, she felt like she was behind the eight ball. "
این عبارت نمادین به معنای گرفتار شدن در وضعیتی است که پیشرفت یا یافتن راه حلی دشوار است. این اصطلاح معمولاً احساس فوریت یا فشار را القا می کند.
... [مشاهده متن کامل]
مترادف؛
مثال؛
در موقعیت سخت و دشوار بودن، توی مخمصه بودن
I can't decide what to do, I'm behind the eight ball
نمیتوانم تصمیم بگیرم چکار کنم، من در موقعیت سختی قرار دارم
نمیتوانم تصمیم بگیرم چکار کنم، من در موقعیت سختی قرار دارم
کلاهت پسِ معرکه است
وضعیت دشوار
شرایط سخت
شرایط سخت
تو دردسر، تو مخمصه، ، تو هچل