حرف اضافه ( preposition )
• (1) تعریف: in or at the back of; on the other side of.
• متضاد: in front of
• متضاد: in front of
- Who is standing behind this door?
[ترجمه نازنین] چه کسی پشت در است؟|
[ترجمه حسنا] کی این پشت در است|
[ترجمه jhope] چه کسی پشت در ایستاده است؟!|
[ترجمه گوگل] چه کسی پشت این در ایستاده است؟[ترجمه ترگمان] کی پشت این در وایساده؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: at a stage or position less advanced than.
• متضاد: ahead of
• متضاد: ahead of
- Although they are the same age, John is one year behind his cousin in school.
[ترجمه امین] همان گونه که آنان هم سن هستند ولی جان یک سال عقب تر از پسر عموی خود در مدرسه است|
[ترجمه Kat] اگرچه آنها هم سن هستند جان یکسال عقب تر از پسر عمویش در مدرسه است ( جان در مدرسه یکسال جا مانده )|
[ترجمه احمد دباغ] با اینکه هم سن هستند، اما جان یک سالی دیرتر از پسر عمویش به مدرسه رفته است.|
[ترجمه گوگل] با اینکه هم سن و سال هستند، جان یک سال از پسر عمویش در مدرسه عقب است[ترجمه ترگمان] با اینکه آن ها همان سن هستند، جان یک سال پشت سر پسر عمویش در مدرسه است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- She was behind me until the very end of the race when she suddenly had burst of speed.
[ترجمه گوگل] او تا پایان مسابقه پشت من بود که ناگهان سرعتش بالا رفت
[ترجمه ترگمان] او تا پایان مسابقه پشت سر من بود که ناگهان از سرعتش پرید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] او تا پایان مسابقه پشت سر من بود که ناگهان از سرعتش پرید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (3) تعریف: at a point during advancement that is later than.
• مشابه: ahead of
• مشابه: ahead of
- The train is behind its usual arrival time.
[ترجمه Seti] قطار از زمان رسیدن معمول خود عقب مانده است|
[ترجمه گوگل] قطار از زمان رسیدن معمول خود عقب مانده است[ترجمه ترگمان] قطار پشت سر موعد معمول خود حرکت می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (4) تعریف: in a position of support of.
• متضاد: against
• متضاد: against
- The voters are behind his candidacy.
[ترجمه علی] رای دهندگان پشت کاندید خودشان هستند.|
[ترجمه شراره میرچی] رای دهندگان حامی نامزدی او هستند|
[ترجمه گوگل] رای دهندگان پشت نامزدی او هستند[ترجمه ترگمان] رای دهندگان پشت کاندید بودن خود هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (5) تعریف: in or as the background of.
- Do you understand the reasons behind his anger?
[ترجمه گوگل] آیا دلایل خشم او را درک می کنید؟
[ترجمه ترگمان] شما دلایل خشم او را درک می کنید؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] شما دلایل خشم او را درک می کنید؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
قید ( adverb )
• (1) تعریف: at or toward the back; in the rear.
• متضاد: ahead, before
• متضاد: ahead, before
- The dog came behind.
• (2) تعریف: in a place, time, or condition that has passed.
• متضاد: ahead
• متضاد: ahead
- I left my suitcase behind.
[ترجمه M.vafadar] چمدانم را پشت سر گذاشتم.|
[ترجمه Seti] چمدانم را جا گذاشتم|
[ترجمه گوگل] چمدانم را جا گذاشتم[ترجمه ترگمان] I رو جا گذاشتم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (3) تعریف: in a position of having progressed less quickly than expected or required.
• متضاد: ahead
• متضاد: ahead
- I am behind in my work.
[ترجمه M.vafadar] من از کارم عقب هستم.|
[ترجمه گوگل] من از کارم عقب هستم[ترجمه ترگمان] من پشت کارم هستم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- She is behind in her car payments.
[ترجمه گوگل] او در پرداخت ماشین خود عقب مانده است
[ترجمه ترگمان] او در حال پرداخت پول ماشینش است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] او در حال پرداخت پول ماشینش است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
صفت ( adjective )
• : تعریف: following.
- The child behind is hers.
[ترجمه عمو] کودک پشت او مال او است|
[ترجمه M.vafadar] کودک پشت سر مال اوست|
[ترجمه گوگل] بچه پشت سر مال اوست[ترجمه ترگمان] بچه پشت سرش است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
اسم ( noun )
• : تعریف: (informal) the buttocks.
• مشابه: bottom, buttock, rear
• مشابه: bottom, buttock, rear
- You've done nothing but sit on your behind all day!
[ترجمه حسنا] تو هیچ کاری انجام ندادی ولی کل روز روی پشت سرت بشینی|
[ترجمه اصغر عابدی] شما هیچ کاری نکردی جز اینکه تمام روز را روی باسن خود نشستید|
[ترجمه گوگل] تو هیچ کاری نکردی جز اینکه تمام روز پشت سرت نشستی![ترجمه ترگمان] تو هیچ کاری نکردی جز اینکه کل روز رو پشت سرت نشسته باشی!
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید