behead

/bəˈhed//bɪˈhed/

معنی: سر بریدن، گردن زدن
معانی دیگر: سرزدن

بررسی کلمه

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: beheads, beheading, beheaded
• : تعریف: to cut off the head of, usu. as a means of execution.
مترادف: decapitate
مشابه: execute, guillotine, kill

- The traitor was beheaded on the orders of the king.
[ترجمه مهدی] خائن به دستور پادشاه گردن زده شد
|
[ترجمه گوگل] خائن به دستور شاه سر بریده شد
[ترجمه ترگمان] اون خائن به دستور پادشاه سر زده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. The kidnappers had threatened to behead all four unless their jailed comrades were released.
[ترجمه گوگل]آدم ربایان تهدید کرده بودند که اگر رفقای زندانی آنها آزاد نشوند، هر چهار نفر را سر خواهند برید
[ترجمه ترگمان]آدم ربایان تهدید کرده بودند که سر چهار نفر را سر بریدند، مگر آنکه رفقای زندانی آن ها آزاد شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. Charles I was beheaded by the Cromwellians.
[ترجمه گوگل]چارلز اول توسط کرومولیان سر بریده شد
[ترجمه ترگمان]سر چارلز اول را از تن جدا کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. He was charged with treason and beheaded.
[ترجمه گوگل]او به خیانت متهم و سر بریده شد
[ترجمه ترگمان]او متهم به خیانت و سر بریده شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. He was beheaded for high treason.
[ترجمه گوگل]او به جرم خیانت بزرگ سر بریده شد
[ترجمه ترگمان]او را به جرم خیانت اعدام کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Anne Boleyn was beheaded in 153
[ترجمه گوگل]آن بولین در سال 153 سر بریده شد
[ترجمه ترگمان]آن بولین را در ۱۵۳ ۱۵۳
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Betty beheaded by hotpot ladle in freak accident.
[ترجمه گوگل]بتی توسط ملاقه هات پات در یک تصادف عجیب سر بریده شد
[ترجمه ترگمان]بتی در یک تصادف عجیب با hotpot ladle سر بریده شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. One of his executioners drew a sword and beheaded him.
[ترجمه گوگل]یکی از جلادانش شمشیر کشید و سرش را برید
[ترجمه ترگمان]یکی از executioners شمشیر کشید و سرش را از سرش جدا کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. It would be nicer to behead her with a carving knife.
[ترجمه گوگل]بهتر است او را با چاقوی حکاکی سر برید
[ترجمه ترگمان]بهتر است با چاقوی حکاکی کردن او سرش را قطع کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. He was beheaded by them, and replaced by an adherent of the Lords Ordainers.
[ترجمه گوگل]او توسط آنها سر بریده شد و یکی از پیروان دستور دهندگان لرد جایگزین شد
[ترجمه ترگمان]سرش را از تن جدا کردند و به جای او یک عضو مجلس اعیان منصوب شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The confessor was murdered and Dymphna was beheaded for refusing to return home.
[ترجمه گوگل]اعتراف کننده به قتل رسید و دیمفنا به دلیل امتناع از بازگشت به خانه سر بریده شد
[ترجمه ترگمان]کشیش به قتل رسید و Dymphna برای امتناع از بازگشت به خانه سر بریده شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The others were beheaded first; her executioner botched her beheading and left her to endure a three-day death.
[ترجمه گوگل]بقیه ابتدا سر بریده شدند جلاد او را سر برید و او را رها کرد تا سه روز مرگ را تحمل کند
[ترجمه ترگمان]دیگران اول گردن زده بودند؛ جلاد گردن او را پاره کرده بود و او را رها کرده بود تا یک مرگ سه روزه را تحمل کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Charles I was beheaded in 164
[ترجمه گوگل]چارلز اول در سال 164 سر بریده شد
[ترجمه ترگمان]کارلوس سوم در سال ۱۶۴ سر بریده شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The defeated were either beheaded or brought back as slaves and their property seized by their captor.
[ترجمه گوگل]شکست خوردگان یا سر بریده می شدند و یا به عنوان برده بازگردانده می شدند و اموال آنها توسط اسیر کننده آنها تصرف می شد
[ترجمه ترگمان]افراد شکست خورده یا بریده شدند و یا به عنوان برده بازگردانده شدند و اموالشان توسط اسیر کننده آن ها توقیف شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. James was beheaded in Jerusalem, the first apostle to be martyred.
[ترجمه گوگل]یعقوب در اورشلیم سر بریده شد، اولین رسولی که به شهادت رسید
[ترجمه ترگمان]جیمز در اورشلیم بریده شد و اولین عضو آن شهید شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Take him out and behead him!
[ترجمه گوگل]او را بیرون بیاور و سرش را ببر!
[ترجمه ترگمان]او را ببرید و سرش را بزنید!
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

سر بریدن (فعل)
behead, decapitate, decollate

گردن زدن (فعل)
behead, decapitate, decollate

انگلیسی به انگلیسی

• decapitate, chop off someone's head
if someone is beheaded, their head is cut off.

پیشنهاد کاربران

لانگمن دیکشنری : سر زدن ، گردن زدن
Cut off the head of somebody
e. g. Mary, Queen of Scots, was beheaded for plotting against Queen Elizabeth
یک بدست از بالای سر کسی کم کردن ؛ سر او بریدن. ( یادداشت مؤلف ) : و اگر پیش از نماز شام این تمام نکرده باشی یک بدست از بالاء تو کم کنم. یقطین بگریست. ( مجمل التواریخ و القصص ) .
دور کردن سرکسی از تن [ یا بدن ] وی ؛ جدا ساختن آن. باز کردن آن ازتن. بریدن و جدا ساختن سر وی. ( یادداشت مؤلف ) :
فرودآمد از اسب بیژن چو گرد
سر مرد جنگی ز تن دور کرد.
فردوسی.
سرش را همانگه ز تن دور کرد
...
[مشاهده متن کامل]

دد و دام را از سرش سور کرد.
فردوسی.
همی گشت برگرد دشت نبرد
سر سرکشان را ز تن دور کرد.
فردوسی.

سر اندازی
سر نهادن. سر بزمین نهادن بریدن را :
من کمر بسته ام به دمسازی
از تو تیغ و ز من سراندازی.
نظامی.

بپرس