begrudgingly

جمله های نمونه

1. He agreed to her suggestion begrudgingly.
[ترجمه گوگل]او با ناراحتی با پیشنهاد او موافقت کرد
[ترجمه ترگمان]با این پیشنهاد موافقت کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. A travel writer (Graham) who begrudgingly assumes control of her fathers wedding magazine finds the new experience might just change her take on love.
[ترجمه سیا مک] یک سفر نامه نویس ( آقای گرهام ) که با اکراه ( از روی ناچاری ) کننترل و اداره مجله عروسی پدرش تقبل کرد، دریافت ( متوجه شد ) که تجربه ( کار ) جدید میتواند برداشت او را نسبت به عشق تغییر دهد
|
[ترجمه گوگل]یک سفرنامه‌نویس (گراهام) که با انزجار مجله عروسی پدرش را تحت کنترل می‌گیرد، متوجه می‌شود که تجربه جدید ممکن است دیدگاه او را نسبت به عشق تغییر دهد
[ترجمه ترگمان]یک نویسنده سفر (گراه ام)که ادعا می کند کنترل مجله عروسی پدرش را در دست می گیرد، متوجه می شود که این تجربه جدید ممکن است باعث شود که او عشق خود را تغییر دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. And most of us begrudgingly complied with her command having no concept of the anatomical and biomechanical rationale behind her persistent prodding.
[ترجمه گوگل]و بسیاری از ما با انزجار از دستور او پیروی کردیم و هیچ مفهومی از منطق تشریحی و بیومکانیکی پشت تحریک مداوم او نداشتیم
[ترجمه ترگمان]اکثر ما با دستور او اطاعت کرده بودیم که هیچ مفهوم کالبد شکافی و biomechanical را پشت prodding سمج رها نکرده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Management is forced, begrudgingly, to step in.
[ترجمه گوگل]مديريت ناگزير از ناچاري وارد عمل مي شود
[ترجمه ترگمان]مدیریت به زور وارد عمل می شود تا وارد شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. It has only begrudgingly been swept up in the current popular demand, and it is only doing now what it should have done many seasons ago.
[ترجمه گوگل]این تنها به طرز بی‌رحمانه‌ای در تقاضای عمومی کنونی تسخیر شده است، و اکنون همان کاری را می‌کند که باید چندین فصل پیش انجام می‌داد
[ترجمه ترگمان]این مساله فقط در مورد تقاضای رایج فعلی مطرح شده است و در حال حاضر تنها کاری که باید انجام دهد این است که این کار باید بسیاری از فصول قبل انجام شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Israel begrudgingly acknowledged the exchange, which took place across the conference floor, but was quick to stress that it took place in an atmosphere bereft of conviviality.
[ترجمه گوگل]اسراییل با اکراه این مبادله را که در سراسر سالن کنفرانس انجام شد، تصدیق کرد، اما به سرعت تاکید کرد که در فضایی عاری از خوشرویی انجام شده است
[ترجمه ترگمان]اسرائیل مبادلات، که در سرتاسر این کنفرانس برگزار شد را تایید کرد، اما سریعا تاکید کرد که در فضایی که از conviviality محروم شده، رخ داده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. So, begrudgingly, I realized that the only way out of my suffering is through self-realization.
[ترجمه گوگل]بنابراین، با هجوم متوجه شدم که تنها راه رهایی از رنجم، خودشناسی است
[ترجمه ترگمان]پس، begrudgingly، من فهمیدم که تنها راه خروج از رنج من از طریق درک نفس است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Though they begrudgingly admitted immediately afterward that "this material of course does prompt you have this thought. "
[ترجمه گوگل]اگرچه آنها بلافاصله پس از آن با اکراه اعتراف کردند که "البته این مطالب شما را به این فکر وادار می کند "
[ترجمه ترگمان]اگرچه آن ها بلافاصله پس از آن پذیرفته شدند که \" این درس البته باعث می شود که شما این فکر را داشته باشید \"
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Friday's more sober thoughts and feelings begrudgingly give way to more creative ideas today, despite an emotional atmosphere that remains somewhat serious and moody.
[ترجمه گوگل]افکار و احساسات هشیارتر جمعه امروز با وجود فضای عاطفی که تا حدودی جدی و بد خلق است، جای خود را به ایده های خلاقانه تر می دهد
[ترجمه ترگمان]امروز، افکار و احساسات sober روز جمعه با وجود فضایی عاطفی که تا حدی جدی و مودی باقی می ماند، امروز به ایده های خلاقانه تر تبدیل می شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Begrudgingly, he replied, Yeah, I guess so.
[ترجمه گوگل]با ناراحتی پاسخ داد: آره، حدس می‌زنم اینطور باشد
[ترجمه ترگمان]جواب داد: آ ره، آ ره، حدس می زنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Then, begrudgingly, I clean up - which doesn't really take that much time.
[ترجمه گوگل]سپس، با انزجار، تمیز می کنم - که واقعاً زمان زیادی نمی برد
[ترجمه ترگمان]بعد، begrudgingly، من تمیزش می کنم - که این زمان زیاد طول نمی کشه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. My son still faithfully - and sometimes begrudgingly - practices what we named the "Egg Drill" and "Little Touches Drill" each day.
[ترجمه گوگل]پسرم هنوز با وفاداری - و گاهی اوقات با انزجار - آنچه را که "مته تخم مرغ" و "متحرک لمس کوچک" نامیدیم را هر روز تمرین می کند
[ترجمه ترگمان]پسرم همچنان صادقانه - و گاهی اوقات begrudgingly - که هر روز نام \"دریل ایست اگ\" و \"دریل Touches کوچک\" نامیده می شود را تمرین می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. At first, I liked paying for it because the pressure not to waste my money pushed me to go. But only begrudgingly.
[ترجمه گوگل]در ابتدا دوست داشتم برای آن پول بپردازم زیرا فشار برای هدر ندادن پولم مرا مجبور به رفتن کرد اما فقط با اکراه
[ترجمه ترگمان]در ابتدا، از پول دادن به آن استفاده کردم، چون فشاری که به هدر دادن پول من به هدر نداده بود، من را به رفتن واداشت ولی فقط \"begrudgingly\" بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. It's a challenge similar to the one Ahsoka faces, particularly since Anakin accepted her only begrudgingly.
[ترجمه گوگل]این چالشی شبیه به چالشی است که آهسوکا با آن مواجه است، به ویژه از آنجایی که آناکین او را با انزجار پذیرفت
[ترجمه ترگمان]این چالشی است مشابه با چهره های one، به خصوص از وقتی که Anakin تنها begrudgingly را پذیرفته بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. I don't have a vendetta against anyone over 80 who likes to begrudgingly give evidence to parliamentary committees.
[ترجمه گوگل]من از کسی بالای 80 سال که دوست دارد با وقاحت به کمیته های مجلس شهادت بدهد، انتقام ندارم
[ترجمه ترگمان]من از هر کسی که بیش از ۸۰ نفر مایل به ارائه مدارک به کمیته های پارلمانی باشند، فکر انتقام گیری نمی کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

انگلیسی به انگلیسی

• resentfully, enviously

پیشنهاد کاربران

با اکراه؛
با دلخوری ( گاه به این خاطر که گمان می کنید حقتان ضایع شده )
با اکراه. با بی میلی

بپرس