begin long

پیشنهاد کاربران

قبل از چیزی شروع شدن
مدتها قبل از چیزی انجام دادن
فعلintransitive
to do the first part of an action
go into the first part of a process : start
مثال:
Sailing began long before ships were capable of crossing entire oceans.
...
[مشاهده متن کامل]

قایقرانی مدتها قبل از اینکه کشتی ها قادر به عبور از تمام اقیانوس ها باشند آغاز شد

بپرس