1. he begged one tuman
او یک تومان گدایی کرد.
2. she begged to be shown her son's corpse
التماس کرد که جسد فرزندش را به او نشان دهند.
3. we begged him but he was impenetrable
به او التماس کردیم ولی گوشش بدهکار نبود.
4. we begged him for mercy but he was immovable
به او التماس کردیم که رحم کند ولی گوش فرا نداد.
5. we begged him to change his decision but he remained inflexible
استدعا کردیم که تصمیم خود را عوض کند ولی او ثابت قدم باقی ماند.