• (1)تعریف: to generate (offspring); cause to begin life, esp. to father. • مترادف: engender, father, generate, procreate, sire • مشابه: breed, create, produce, propagate, spawn
- The king begot two daughters before begetting a son.
[ترجمه sara] پادشاه قبل از یک پسر، دو دختر به دنیا آورده بود.
|
[ترجمه گوگل] پادشاه قبل از اینکه پسری به دنیا آورد، دو دختر به دنیا آورد [ترجمه ترگمان] پادشاه پیش از این که فرزندی به وجود بیاورد، دو دختر به وجود آورد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2)تعریف: to produce or cause. • مترادف: breed, create, engender, generate, give rise to, lead to, spawn • مشابه: cause, occasion, procreate, produce, yield
- Poverty often begets crime.
[ترجمه گوگل] فقر اغلب باعث جنایت می شود [ترجمه ترگمان] فقر اغلب باعث بروز جرم می شود [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
جمله های نمونه
1. Health and cheerfulness mutually beget each other.
[ترجمه محمد] سلامتی ( جسمی ) و شادابی ( روحی ) متقابلا همدیگر را می پروارانند
|
[ترجمه گوگل]سلامتی و نشاط متقابل یکدیگر را به وجود می آورند [ترجمه ترگمان]سلامتی و نشاط هر دو به هم می رسند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه گوگل ترنسلیت...] اژدها, اژدها را بوجود می آورد. ققنوس, ققنوس را بوجود می آورد.
|
[ترجمه گوگل]اژدهاها اژدها میآورند، ققنوسها ققنوس میآورند [ترجمه ترگمان]جلز ولز کنان می گوید: اژدها اژدها را به شکل اژدها در می آورد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
3. Forests beget trees; we know that.
[ترجمه گوگل]جنگل ها درخت می زایید ما آن را میدانیم [ترجمه ترگمان]جنگل ها، درختان را می سازند، ما این را می دانیم [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
4. On some planets orbiting these stellar furnaces skies beget clouds, oceans fill with water and, sometimes, life begins.
[ترجمه گوگل]در برخی از سیارات که به دور این کوره های ستاره ای می چرخند، آسمان ابرها ایجاد می کند، اقیانوس ها پر از آب می شوند و گاهی اوقات زندگی آغاز می شود [ترجمه ترگمان]در برخی از سیاره ها که در حال چرخش به این آسمان درخشان هستند، ابرها و اقیانوس ها با آب پر می شوند و گاهی اوقات زندگی شروع می شود [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
5. As we all know, killings beget more killings.
[ترجمه گوگل]همانطور که همه ما می دانیم، کشتار باعث کشتار بیشتر می شود [ترجمه ترگمان]همانطور که همه ما می دانیم، قتل منجر به کشتار بیشتر می شود [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
6. Unlike Big Ideas that beget standardized commodities, these products undergo a continuous process of incremental change and adaptation.
[ترجمه گوگل]برخلاف ایدههای بزرگ که کالاهای استاندارد شده را به وجود میآورند، این محصولات تحت یک فرآیند پیوسته تغییر و انطباق تدریجی قرار میگیرند [ترجمه ترگمان]بر خلاف ایده های بزرگ که کالاهای استاندارد را تولید می کنند، این محصولات فرآیند مداومی از تغییر و سازگاری تدریجی را تجربه می کنند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
7. Great love will beget great faith.
[ترجمه گوگل]عشق بزرگ باعث ایمان بزرگ خواهد شد [ترجمه ترگمان]عشق بزرگ موجب ایمان بزرگ خواهد شد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
8. He wanted to beget an heir.
[ترجمه گوگل]می خواست وارثی به دنیا بیاورد [ترجمه ترگمان]اون می خواست یه جانشین ایجاد کنه [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
9. Health and cheerfulness mutually beget each ot IT.
[ترجمه گوگل]سلامتی و نشاط متقابلاً هر یک از IT را ایجاد می کند [ترجمه ترگمان]سلامتی و نشاط هر دو به طور متقابل هر یک از آن را تولید می کنند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه گوگل]آنفولانزای خوکی خشمگین است هسته های هسته ای تکثیر می شوند کمکهای مالی باعث ایجاد کمکهای مالی میشوند [ترجمه ترگمان]flu خوک پربار شدن \"bailouts\" باعث تولید \"bailouts\" میشه [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
11. Health and cheerfulness beget each other.
[ترجمه گوگل]سلامتی و نشاط باعث ایجاد یکدیگر می شود [ترجمه ترگمان]سلامتی و نشاط به هم می رسند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
12. The only recognized purpose of marriage was to beget children for the service of the Party.
[ترجمه گوگل]تنها هدف شناخته شده ازدواج، بچه دار شدن برای خدمت به حزب بود [ترجمه ترگمان]تنها هدف شناخته شده ازدواج، آوردن بچه برای خدمت به حزب بود [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
13. Birthday celebrations don 't beget longevity.
[ترجمه گوگل]جشن های تولد باعث طول عمر نمی شود [ترجمه ترگمان]جشن های تولد باعث افزایش طول عمر نمی شوند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
مترادف ها
ایجاد کردن (فعل)
make, cause, hatch, produce, beget, create, construct, develop, engender, put out