فعل گذرا ( transitive verb )حالات: befriends, befriending, befriended
• : تعریف: to be or act as a friend to. • مشابه: assist, help, look after
- He befriended his new neighbors.
[ترجمه A.A] او با همسایگان جدیدش دوستانه رفتار کرد/ او همسایگان جدید را یاری کرد
|
[ترجمه گوگل] او با همسایه های جدیدش دوست شد [ترجمه ترگمان] با همسایه جدیدش دوست شد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
جمله های نمونه
1. We are willing to befriend the weak and the poor.
[ترجمه A.A] ما راغب هستیم معدود و محدود دوستی کنیم
|
[ترجمه گوگل]ما حاضریم با ضعیفان و فقرا دوست شویم [ترجمه ترگمان]ما تمایل داریم که با افراد ضعیف و ضعیف دوست باشیم [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
2. It's fairly unusual for high school seniors to befriend freshmen.
[ترجمه گوگل]دوستی دانش آموزان سال اول برای دانش آموزان سال آخر دبیرستان نسبتاً غیرعادی است [ترجمه ترگمان]این کاملا غیر معمول است که دانش آموزان سال آخر دبیرستان طرفدار freshmen باشند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
3. He had learned that it was not to befriend his subordinates, nor to compete with or dominate them.
[ترجمه گوگل]او آموخته بود که نه برای دوستی با زیردستانش، نه رقابت با آنها یا تسلط بر آنها [ترجمه ترگمان]او آموخته بود که با زیردستان خود دوست نباشد و یا با آن ها رقابت کند و یا بر آن ها مسلط شود [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
4. Some dignitaries did befriend her, usually to get her away from their own localities.
[ترجمه گوگل]برخی از مقامات با او دوست شدند، معمولاً برای اینکه او را از محلات خود دور کنند [ترجمه ترگمان]بعضی از مقامات با او دوست بودند، معمولا او را از محل خود دور می کردند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
5. Bosses were not always eager to befriend trainees.
[ترجمه گوگل]روسا همیشه مشتاق دوستی با کارآموزان نبودند [ترجمه ترگمان]روسا همیشه مشتاق بودند که با کارآموزان دوست شوند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
6. As he began to befriend them he took all precautions.
[ترجمه گوگل]همانطور که او شروع به دوستی با آنها کرد، همه اقدامات احتیاطی را انجام داد [ترجمه ترگمان]وقتی شروع به دوستی کرد همه احتیاط خود را از دست داد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
7. They befriend the young girl, providing her with food and shelter.
[ترجمه گوگل]آنها با دختر جوان دوست می شوند و برای او غذا و سرپناه فراهم می کنند [ترجمه ترگمان]آن ها با دختر جوان دوست می شوند و غذا و سرپناه برای او فراهم می کنند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
8. When befriended, remember it; when you befriend, forget it.
[ترجمه گوگل]وقتی دوست شدی، آن را به خاطر بسپار؛ وقتی دوست شدی فراموشش کن [ترجمه ترگمان]وقتی دوست شد، آن را به خاطر داشته باش؛ وقتی که دوست داشتی، فراموشش کن [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
9. Most of us can befriend an unchurched person, share a Christian book or tape, or invite people to a Christian gathering.
[ترجمه گوگل]بیشتر ما میتوانیم با یک فرد غیرکلیسا دوست شویم، یک کتاب یا نوار مسیحی را به اشتراک بگذاریم، یا مردم را به یک گردهمایی مسیحی دعوت کنیم [ترجمه ترگمان]اغلب ما می توانیم یک فرد unchurched را دوست داشته باشیم، یک کتاب یا یک نوار مسیحی را به اشتراک بگذاریم، و یا مردم را به گردهمایی مسیحیان دعوت کنیم [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
10. If you want to befriend a Libra, try to be kind and fair.
[ترجمه گوگل]اگر می خواهید با یک ترازو دوست شوید، سعی کنید مهربان و منصف باشید [ترجمه ترگمان]اگر می خواهید با یک مهر دوست شوید، سعی کنید مهربان باشید و منصف باشید [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
11. Her good looks did not befriend her.
[ترجمه گوگل]ظاهر خوبش با او دوست نشد [ترجمه ترگمان]ظاهرش با او دوستانه نبود [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
12. Befriend your feelings and the inner child who is feeling them.
[ترجمه گوگل]با احساسات خود و کودک درونی که آنها را احساس می کند دوست شوید [ترجمه ترگمان]احساسات خود را درک کنید و کودک درونی که آن ها را احساس می کند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
13. Nicholas was a man who would always befriend me.
[ترجمه گوگل]نیکلاس مردی بود که همیشه با من دوست بود [ترجمه ترگمان]نیکلای مردی بود که همیشه با من دوستی می کرد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
14. At first the young man appeared about to befriend me.
[ترجمه گوگل]در ابتدا مرد جوان ظاهراً در حال دوستی با من بود [ترجمه ترگمان]در آغاز جوانی ظاهر شد که با من دوستی کند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
مترادف ها
دوستانه رفتار کردن (فعل)
befriend
همراهی کردن با (فعل)
befriend
انگلیسی به انگلیسی
• act as a friend to; assist, aid, stand by if you befriend someone, you make friends with them.
پیشنهاد کاربران
۱. محبت کردن. کمک کردن. دست {کسی را} گرفتن ۲. دوست شدن با مثال: Do not befriend your father and brother if they prefer unfaith to faith. پدران و برادرانتان را دوست و یاور خود نگیرید اگر کفر را بر ایمان برگزینند. ... [مشاهده متن کامل]