befriend

/bɪˈfrend//bɪˈfrend/

معنی: دوستانه رفتار کردن، همراهی کردن با
معانی دیگر: دوستی کردن، یاری کردن

بررسی کلمه

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: befriends, befriending, befriended
• : تعریف: to be or act as a friend to.
مشابه: assist, help, look after

- He befriended his new neighbors.
[ترجمه A.A] او با همسایگان جدیدش دوستانه رفتار کرد/ او همسایگان جدید را یاری کرد
|
[ترجمه گوگل] او با همسایه های جدیدش دوست شد
[ترجمه ترگمان] با همسایه جدیدش دوست شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. We are willing to befriend the weak and the poor.
[ترجمه A.A] ما راغب هستیم معدود و محدود دوستی کنیم
|
[ترجمه گوگل]ما حاضریم با ضعیفان و فقرا دوست شویم
[ترجمه ترگمان]ما تمایل داریم که با افراد ضعیف و ضعیف دوست باشیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. It's fairly unusual for high school seniors to befriend freshmen.
[ترجمه گوگل]دوستی دانش آموزان سال اول برای دانش آموزان سال آخر دبیرستان نسبتاً غیرعادی است
[ترجمه ترگمان]این کاملا غیر معمول است که دانش آموزان سال آخر دبیرستان طرفدار freshmen باشند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. He had learned that it was not to befriend his subordinates, nor to compete with or dominate them.
[ترجمه گوگل]او آموخته بود که نه برای دوستی با زیردستانش، نه رقابت با آنها یا تسلط بر آنها
[ترجمه ترگمان]او آموخته بود که با زیردستان خود دوست نباشد و یا با آن ها رقابت کند و یا بر آن ها مسلط شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Some dignitaries did befriend her, usually to get her away from their own localities.
[ترجمه گوگل]برخی از مقامات با او دوست شدند، معمولاً برای اینکه او را از محلات خود دور کنند
[ترجمه ترگمان]بعضی از مقامات با او دوست بودند، معمولا او را از محل خود دور می کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Bosses were not always eager to befriend trainees.
[ترجمه گوگل]روسا همیشه مشتاق دوستی با کارآموزان نبودند
[ترجمه ترگمان]روسا همیشه مشتاق بودند که با کارآموزان دوست شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. As he began to befriend them he took all precautions.
[ترجمه گوگل]همانطور که او شروع به دوستی با آنها کرد، همه اقدامات احتیاطی را انجام داد
[ترجمه ترگمان]وقتی شروع به دوستی کرد همه احتیاط خود را از دست داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. They befriend the young girl, providing her with food and shelter.
[ترجمه گوگل]آنها با دختر جوان دوست می شوند و برای او غذا و سرپناه فراهم می کنند
[ترجمه ترگمان]آن ها با دختر جوان دوست می شوند و غذا و سرپناه برای او فراهم می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. When befriended, remember it; when you befriend, forget it.
[ترجمه گوگل]وقتی دوست شدی، آن را به خاطر بسپار؛ وقتی دوست شدی فراموشش کن
[ترجمه ترگمان]وقتی دوست شد، آن را به خاطر داشته باش؛ وقتی که دوست داشتی، فراموشش کن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Most of us can befriend an unchurched person, share a Christian book or tape, or invite people to a Christian gathering.
[ترجمه گوگل]بیشتر ما می‌توانیم با یک فرد غیرکلیسا دوست شویم، یک کتاب یا نوار مسیحی را به اشتراک بگذاریم، یا مردم را به یک گردهمایی مسیحی دعوت کنیم
[ترجمه ترگمان]اغلب ما می توانیم یک فرد unchurched را دوست داشته باشیم، یک کتاب یا یک نوار مسیحی را به اشتراک بگذاریم، و یا مردم را به گردهمایی مسیحیان دعوت کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. If you want to befriend a Libra, try to be kind and fair.
[ترجمه گوگل]اگر می خواهید با یک ترازو دوست شوید، سعی کنید مهربان و منصف باشید
[ترجمه ترگمان]اگر می خواهید با یک مهر دوست شوید، سعی کنید مهربان باشید و منصف باشید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Her good looks did not befriend her.
[ترجمه گوگل]ظاهر خوبش با او دوست نشد
[ترجمه ترگمان]ظاهرش با او دوستانه نبود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Befriend your feelings and the inner child who is feeling them.
[ترجمه گوگل]با احساسات خود و کودک درونی که آنها را احساس می کند دوست شوید
[ترجمه ترگمان]احساسات خود را درک کنید و کودک درونی که آن ها را احساس می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Nicholas was a man who would always befriend me.
[ترجمه گوگل]نیکلاس مردی بود که همیشه با من دوست بود
[ترجمه ترگمان]نیکلای مردی بود که همیشه با من دوستی می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. At first the young man appeared about to befriend me.
[ترجمه گوگل]در ابتدا مرد جوان ظاهراً در حال دوستی با من بود
[ترجمه ترگمان]در آغاز جوانی ظاهر شد که با من دوستی کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

دوستانه رفتار کردن (فعل)
befriend

همراهی کردن با (فعل)
befriend

انگلیسی به انگلیسی

• act as a friend to; assist, aid, stand by
if you befriend someone, you make friends with them.

پیشنهاد کاربران

۱. محبت کردن. کمک کردن. دست {کسی را} گرفتن ۲. دوست شدن با
مثال:
Do not befriend your father and brother if they prefer unfaith to faith.
پدران و برادرانتان را دوست و یاور خود نگیرید اگر کفر را بر ایمان برگزینند.
...
[مشاهده متن کامل]

�لَا تَتَّخِذُوا آبَاءَکُمْ وَإِخْوَانَکُمْ أَوْلِیَاءَ إِنِ اسْتَحَبُّوا الْکُفْرَ عَلَى الْإِیمَانِ�

🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : befriend
✅️ اسم ( noun ) : friend / friendship / friendliness / friendly / friendlessness
✅️ صفت ( adjective ) : friendly / friendless
✅️ قید ( adverb ) : friendlily
همدست شدن
معنیش فرا تر از دوست بودن هست. برای مواقعی بکار میره که باشخصی جوان تر و خام تر از خودت برای کمک کردن دوست میشی.
امیدوارم مفید واقع شده باشه.
رفاقت کردن

بپرس