befoul

/bɪˈfaʊl//bɪˈfaʊl/

معنی: کثیف کردن، چرکین کردن، الوده کردن
معانی دیگر: آلودن، گلی کردن

بررسی کلمه

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: befouls, befouling, befouled
مشتقات: befouler (n.), befoulment (n.)
(1) تعریف: to make foul; defile.
مشابه: defile, foul, pollute

(2) تعریف: to speak ill of; disparage exceedingly.

جمله های نمونه

1. The bird befouled its own nest.
[ترجمه گوگل]پرنده لانه خودش را خراب کرد
[ترجمه ترگمان]پرنده لانه خود را آلوده کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. Her long hair was befouled by weeds and sticks.
[ترجمه گوگل]موهای بلند او توسط علف های هرز و چوب آلوده شده بود
[ترجمه ترگمان]موهای بلندش به وسیله علف و چوب سوخته بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. The foxes cause little nuisance, whereas domestic pets befoul the streets, parks and gardens.
[ترجمه گوگل]روباه ها مزاحمت کمی ایجاد می کنند، در حالی که حیوانات خانگی خانگی خیابان ها، پارک ها و باغ ها را آلوده می کنند
[ترجمه ترگمان]روباه ها باعث مزاحمت می شوند، در حالی که حیوانات خانگی در خیابان ها، پارک ها و باغ ها عبور می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Certain people used to befoul its banks every day. Others who came there in the morning to bathe would abuse the offenders loudly.
[ترجمه گوگل]افراد خاصی هر روز به بانک‌های آن سرزنش می‌کردند دیگرانی که صبح برای حمام به آنجا می آمدند با صدای بلند از متخلفان سوء استفاده می کردند
[ترجمه ترگمان]بعضی از مردم هر روز از banks استفاده می کردند برخی دیگر که صبح به آنجا آمدند تا حمام کنند، متخلفان را با صدای بلند دشنام می دادند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. How dare you) befoul my lucky number!
[ترجمه گوگل]چه جرات داری) شماره خوش شانس من را خراب کنی!
[ترجمه ترگمان]! چطور جرات می کنی! !! !! !! !! !! !! !! !! !! !! !! !! !
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. She turned as red as a beetroot when they befouled her reputation.
[ترجمه گوگل]وقتی آبرویش را بردند مثل چغندر قرمز شد
[ترجمه ترگمان]صورتش سرخ شد و صورتش سرخ شد و صورتش سرخ شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The symptoms are periodic spells of regression: They drop to all fours, bark, befoul their apartments.
[ترجمه گوگل]علائم عبارتند از طلسم های دوره ای پسرفت: آنها چهار دست و پا می افتند، پارس می کنند و آپارتمانشان را آلوده می کنند
[ترجمه ترگمان]نشانه ها عبارتند از: spells دوره ای رگرسیون: آن ها چهار دست و پا، پوست، و befoul را رها می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

کثیف کردن (فعل)
soil, besmear, bedraggle, slub, dirty, befoul, bemire, slubber, smutch

چرکین کردن (فعل)
befoul

الوده کردن (فعل)
imbrue, defile, befoul, infect, envenom, mess, muck, smutch

انگلیسی به انگلیسی

• ruin; desecrate; soil

پیشنهاد کاربران

آلوده کردن
کثیف کردن
To make dirty
To pollute
Contaminate
Defile
A bad fuel befouls the neighborhood, damages car engines, and fails to heat our homes

بپرس