befitting

/bəˈfɪtɪŋ//bɪˈfɪtɪŋ/

معنی: شایسته، مناسب، در خور، برازنده، فرا خور
معانی دیگر: سزاوار، شایستگی

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
• : تعریف: suitable or appropriate, often with respect to a particular situation or sphere of conduct.
متضاد: unbecoming
مشابه: becoming

- remarks befitting a convention of gossip columnists
[ترجمه گوگل] اظهاراتی که در خور یک گردهمایی ستون نویسان شایعه ساز است
[ترجمه ترگمان] که در خور یک شایعه شایعه است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- befitting attire for a middle-school student
[ترجمه گوگل] لباس مناسب برای دانش آموز راهنمایی
[ترجمه ترگمان] مناسب لباس برای دانش آموز متوسطه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. a befitting punishment
تنبیه سزاوار

2. a befitting smile
لبخندی برازنده

3. luxuries befitting the state of a king
تجملاتی که لایق مقام یک سلطان است

4. He lived in the style befitting a gentleman.
[ترجمه گوگل]او به سبک و سیاق یک آقا زندگی می کرد
[ترجمه ترگمان]او در لباسی که شایسته یک آقا بود زندگی می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. They offered him a post befitting his seniority and experience.
[ترجمه گوگل]آنها به او پستی را پیشنهاد کردند که در خور سابقه و تجربه او باشد
[ترجمه ترگمان]آن ها به او یک پست شایسته برای ارشدیت و تجربه خود پیشنهاد کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. the benignity and protectiveness of or befitting a father.
[ترجمه گوگل]خیرخواهی و محافظت از پدر یا شایسته پدر
[ترجمه ترگمان]مهربانی و حمایت پدر
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. It was a role befitting a challenger debating the incumbent.
[ترجمه گوگل]این نقشی بود که در خور یک رقیب بود که با رئیس فعلی مناظره می کرد
[ترجمه ترگمان]این نقشی بود که در خور مبارزه با متصدی فعلی بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. It's an all-time record befitting the times champion jockey who once won 221 races in a season.
[ترجمه گوگل]این یک رکورد در تمام دوران است که مناسب جوکی قهرمان بار است که یک بار در یک فصل 221 مسابقه را برد
[ترجمه ترگمان]این یه رکورد تمام وقت برای قهرمانی jockey که زمانی ۲۲۱ مسابقه رو در یک فصل برنده می کنه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Primarily, however, her antics seem playful, befitting a king who ascended the throne at age
[ترجمه گوگل]با این حال، در درجه اول، شیطنت های او بازیگوش به نظر می رسد، مناسب پادشاهی که در سنین بالا بر تخت نشسته است
[ترجمه ترگمان]اما در وهله اول به نظر می رسید که این حرکات عجیب و غریب و برازنده شاهی است که در سن پیری از تخت سلطنت بالا می رود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Pillow and blanket, in size befitting that missing infant, made that black perambulator all the more confounding.
[ترجمه گوگل]بالش و پتو، به اندازه‌ای که مناسب آن نوزاد گمشده بود، آن پرامبولای سیاه را بیش از پیش گیج‌کننده‌تر کرد
[ترجمه ترگمان]Pillow و پتو با ابعاد درخور آن بچه گم شده، آن کالسکه سیاه را همه the می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. His handclasp was cold; his black uniform befitting the poisonous beetle that he was.
[ترجمه گوگل]بند دستش سرد بود یونیفورم سیاهش که در خور سوسک سمی بود
[ترجمه ترگمان]دست دادنش سرد بود؛ لباس سیاه او برازنده سوسک بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Wang started out with a musical genre befitting a Chinese pop idol, belting out cheesy, smooth sounding ballads that are the hallmark of the industry.
[ترجمه گوگل]وانگ کار خود را با ژانر موسیقی مناسب یک بت پاپ چینی آغاز کرد، و از تصنیف‌های جذاب و روان که ویژگی بارز این صنعت هستند، استفاده کرد
[ترجمه ترگمان]وانگ با یک ژانر موزیکال که شایسته یک بت پاپ چینی بود شروع به نواختن کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. For befitting human inhabitancy and living, constructing landscape city with mountains and rivers becomes Chongqing development goal.
[ترجمه گوگل]برای سکونت و زندگی انسان، ساختن شهر چشم انداز با کوه ها و رودخانه ها به هدف توسعه چونگ کینگ تبدیل می شود
[ترجمه ترگمان]برای befitting انسانی و زندگی، ایجاد شهر مناظر با کوه ها و رودخانه ها، به هدف توسعه Chongqing تبدیل می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. They were accommodated and fed, befitting their status with sumptuous meals and a lot of wine.
[ترجمه گوگل]آنها با وعده های غذایی مجلل و شراب فراوان به آنها غذا می دادند و غذا می دادند
[ترجمه ترگمان]آن ها با وعده های با غذاهای مجلل و پر از شراب، در جایشان می نشستند و غذا می خوردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

شایسته (صفت)
able, good, qualified, apt, fit, worthy, competent, proper, sufficient, suitable, meet, apropos, befitting, intrinsic, seemly, becoming, deserving, meritorious

مناسب (صفت)
appropriate, apt, fit, adequate, proper, suitable, acceptable, convenient, fitting, accommodative, relevant, correspondent, meet, acey-deucy, feat, moderate, adaptable, favorable, propitious, apposite, expedient, reasonable, applicable, applicatory, befitting, opportune, assorted, becoming, condign, idoneous, comformable, consentaneous

در خور (صفت)
appropriate, apt, fit, meet, proportionate, apposite, befitting, tailored, opportune, assorted, becoming, idoneous, congruous

برازنده (صفت)
graceful, befitting, elegant

فراخور (صفت)
fit, worthy, suitable, proportionate, befitting, condign, idoneous

انگلیسی به انگلیسی

• favorable, harmonious; fitting, appropriate
something that is befitting is appropriate or proper for someone or something.

پیشنهاد کاربران

بپرس