befall

/bəˈfɒl//bɪˈfɔːl/

معنی: رخ دادن، در رسیدن، روی دادن، اتفاق افتادن، فرارسیدن از
معانی دیگر: ر  دادن

بررسی کلمه

فعل ناگذر ( intransitive verb )
حالات: befalls, befalling, befallen, befell
• : تعریف: to take place; happen.
مترادف: betide, happen, occur, take place
مشابه: chance, come to pass, crop up, fall, hap, intervene, pass, supervene

- I can never forget the horror that befell that night.
[ترجمه گوگل] من هرگز نمی توانم وحشتی را که در آن شب اتفاق افتاد را فراموش کنم
[ترجمه ترگمان] من هرگز این وحشت را که آن شب اتفاق افتاد فراموش نخواهم کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل گذرا ( transitive verb )
• : تعریف: to happen to.
مشابه: become of, betide

- Misfortune befell him in those years.
[ترجمه گوگل] بدبختی در آن سال ها بر او وارد شد
[ترجمه ترگمان] بدبختی برای او در این سال ها اتفاق افتاد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. she knew no harm would ever befall her daughter
او می دانست که هرگز صدمه ای به دخترش وارد نخواهد شد.

2. Bad luck may befall to anyone at any time.
[ترجمه گوگل]بدشانسی ممکن است برای هر کسی در هر زمانی اتفاق بیفتد
[ترجمه ترگمان]در هر حال، بدشانسی ممکن است برای هر کسی اتفاق بیفتد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. We prayed that no harm should befall them.
[ترجمه گوگل]ما دعا کردیم که آسیبی به آنها نرسد
[ترجمه ترگمان]دعا می کردیم که هیچ آسیبی به آن ها نرسد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Nothing had presaged the dreadful fate about to befall him.
[ترجمه گوگل]هیچ چیز سرنوشت وحشتناکی را که قرار بود برایش رقم بزند، پیش بینی نکرده بود
[ترجمه ترگمان]هیچ خبری نبود که سرنوشت شوم برای او اتفاق بیفتد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Should any harm befall me on my journey, you may open this letter.
[ترجمه گوگل]اگر در سفرم به من آسیبی برسد، می توانید این نامه را باز کنید
[ترجمه ترگمان]اگر سفر من به شما اسیبی برساند ممکن است این نامه را باز کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Alternatively, an illness may befall the injured party.
[ترجمه گوگل]از طرف دیگر، ممکن است یک بیماری برای شخص آسیب دیده رخ دهد
[ترجمه ترگمان]به همین ترتیب، ممکن است یک بیماری برای افراد آسیب دیده رخ دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Similar circumstances befall mentally ill people in many other parts of the world.
[ترجمه گوگل]شرایط مشابهی برای بیماران روانی در بسیاری از نقاط دیگر جهان رخ می دهد
[ترجمه ترگمان]شرایط مشابهی برای افراد بیمار روانی در بسیاری از نقاط جهان رخ می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. A similar crisis could befall the nation's banks.
[ترجمه گوگل]بحران مشابهی ممکن است گریبانگیر بانک های کشور شود
[ترجمه ترگمان]بحران مشابهی می تواند به بانک های کشور رخ دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The worst evil which can befall the artist is that his work should appear good in his own eyes. Leonardo da Vinci
[ترجمه گوگل]بدترین بلایی که ممکن است بر سر هنرمند بیاید این است که کارش در نظر خودش خوب جلوه کند لئوناردو داوینچی
[ترجمه ترگمان]بدترین بلایی که بر سر هنرمند می آید این است که کار او باید در چشمان خودش خوب ظاهر شود لیوناردو داوینچی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. May a hundred evils befall him who has spoken against us!
[ترجمه گوگل]صد بلا نصیب او شود که علیه ما سخن گفته است!
[ترجمه ترگمان]ممکن است صدها شیطان بر سر او بیاید که علیه ما حرف زده باشد!
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The mishaps that befall Van Orton seem more random and jarring, though, than cohesively engineered to facilitate his spiritual development.
[ترجمه گوگل]اتفاقات ناگواری که برای ون اورتون رخ می دهد، بیشتر تصادفی و دلهره آور به نظر می رسند تا اینکه به طور منسجمی برای تسهیل رشد معنوی او طراحی شده باشند
[ترجمه ترگمان]با این حال، اتفاقات ناگوار رخ می دهد که Van Orton بیشتر از cohesively که برای تسهیل توسعه روحی اش مهندسی شده، random و jarring به نظر می رسد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. An appeal or prayer for evil or misfortune befall someone or something.
[ترجمه گوگل]توسل یا دعا برای بدی یا بدبختی برای کسی یا چیزی اتفاق می افتد
[ترجمه ترگمان]یک درخواست یا دعا برای یک نفر یا یک همچین چیزی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. When these befall you, never give up.
[ترجمه گوگل]وقتی اینها برای شما اتفاق افتاد، هرگز تسلیم نشوید
[ترجمه ترگمان]وقتی این اتفاق برای تو افتاد هیچ وقت تسلیم نشو
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Dream, love, happy just like meteor and snowflake befall us fortunately.
[ترجمه گوگل]رویا، عشق، خوشبختی درست مثل شهاب و دانه برف که خوشبختانه به ما می رسد
[ترجمه ترگمان]خواب، عشق، درست مثل شهاب آسمانی و دانه برف برای ما اتفاق می افتد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

رخ دادن (فعل)
pass, arise, occur, happen, befall, outcrop, turn up, bechance, fall out

در رسیدن (فعل)
arrive, befall

روی دادن (فعل)
go, happen, befall, bechance, betide, hap, transpire

اتفاق افتادن (فعل)
give, chance, occur, happen, befall, betide, hap, fall out, come to pass, come about, tide

فرا رسیدن از (فعل)
befall

انگلیسی به انگلیسی

• happen as if by fate, occur
if something bad or unlucky befalls you, it happens to you; a literary word.

پیشنهاد کاربران

If something bad or dangerous befalls you, it happens to you
اتفاق بدیا خطرناکی برای کسی روی دادن
Should any harm befall me on my journey, you may open this letter
"a tragedy befell his daughter"
منابع• https://dictionary.cambridge.org/dictionary/english/befall
اتفاق افتادن
افتادن افتادن برای . . . ( کسی )
اتفاق افتادن
فرارسیدن
What blood befell the hearts
چه خون افتاد در دلها
به سر کسی آمدن ( منظور آن اتفاق ناگواری است که بر سر کسی می آید. )
رخ دادن یک واقع ناگوار
That fate actually befell the Mimbres, who started by farming the floodplain and then began to farm adjacent land above the floodplain as their population came to exceed the floodplain’s capacity to support it

بپرس