فقاعی. [ ف ُ ] ( ص نسبی ) این انتساب فقاع ساز و فقاع فروش را افاده کند. ( سمعانی ) . مویزآب فروش. آبجوفروش. ( یادداشت مؤلف ) . بوزه فروش و آنکه برف و دوشاب بفروشد. ( آنندراج ) : در این میان مردی فقاعی - حاجب بگتغدی - رفته بود تا لختی یخ و برف آرد. ( تاریخ بیهقی ) .
... [مشاهده متن کامل]
نه از دروگر و از کفشگر خبر دارم
نه بر فقاعی و پالیزبان ثنا خوانم.
مسعودسعد.
یکی دکان فقاعی ار یابم
بدل شربت سه گانه خورم.
خاقانی.
روزی فقاعیی بود در جوار حضرت. . . ( انیس الطالبین ) .
... [مشاهده متن کامل]
نه از دروگر و از کفشگر خبر دارم
نه بر فقاعی و پالیزبان ثنا خوانم.
مسعودسعد.
یکی دکان فقاعی ار یابم
بدل شربت سه گانه خورم.
خاقانی.
روزی فقاعیی بود در جوار حضرت. . . ( انیس الطالبین ) .