beep

/ˈbiːp//biːp/

صداهای کوتاه (و پشت سر هم) ایجاد کردن، بیپ بیپ کردن، بیپ کردن، شپیلیدن، شپلیدن، صدای کوتاه و تیز (مثل صدای بیپر و یا بوق بسیار کوتاه ماشین)، شپلیدن the computer started beeping صدای بیب بیب از کامپیوتر بلند شد i heard a beep صدای بیب بیب شنیدم

بررسی کلمه

اسم ( noun )
• : تعریف: a short, usu. high-pitched warning signal.
فعل ناگذر ( intransitive verb )
حالات: beeps, beeping, beeped
• : تعریف: to emit a short warning signal.

- The microwave oven will beep when the food is ready.
[ترجمه گوگل] وقتی غذا آماده شد، مایکروفر بوق می‌زند
[ترجمه ترگمان] فر مایکروویو، زمانی که غذا آماده است، بوق می زند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل گذرا ( transitive verb )
• : تعریف: to cause to emit a short warning signal.

- He beeped his car horn at the dog in the road.
[ترجمه گوگل] بوق ماشینش را به سگی که در جاده بود زد
[ترجمه ترگمان] صدای بوق ماشینش رو توی جاده شنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. i heard a beep
صدای بیب بیب شنیدم.

2. Please leave your message after the beep and we'll call you back.
[ترجمه گوگل]لطفا پیام خود را پس از بوق بگذارید و ما با شما تماس خواهیم گرفت
[ترجمه ترگمان]لطفا بعد از شنیدن بوق پیغام خود را بگذارید و دوباره شما را صدا می زنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. The taxi gave a beep as it drew up to the house.
[ترجمه گوگل]تاکسی وقتی به سمت خانه می آمد صدای بوق داد
[ترجمه ترگمان]تاکسی وقتی که به خانه رسید، صدای بوق تلفن به گوش رسید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Leave your message after the beep.
[ترجمه گوگل]بعد از بوق پیام خود را بگذارید
[ترجمه ترگمان]بعد از شنیدن بوق پیغام خود را بگذارید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Beep Dr. Greene - he's needed in the ER.
[ترجمه گوگل]بوق دکتر گرین - او در اورژانس مورد نیاز است
[ترجمه ترگمان]\"دکتر\" گرین به اورژانس نیاز داره
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. They beep, whir, thank, apologize, greet, inform, and give instructions.
[ترجمه گوگل]آنها بوق می زنند، غر می زنند، تشکر می کنند، عذرخواهی می کنند، سلام می کنند، اطلاع رسانی می کنند و دستور می دهند
[ترجمه ترگمان]صدای بوق، تشکر، تشکر، سلام، استقبال و دستور دادن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. If you hear a beep when you press one of these arrow keys then there are no more records to be found.
[ترجمه گوگل]اگر با فشار دادن یکی از این کلیدهای پیکان، صدای بوق شنیدید، دیگر رکوردی برای یافتن وجود ندارد
[ترجمه ترگمان]اگر صدای بیپ را می شنوید وقتی یکی از این کلیدها را فشار می دهید، دیگر هیچ سابقه ای برای پیدا شدن وجود ندارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The ambulance must drive carefully and beep his horn to warn people.
[ترجمه گوگل]آمبولانس باید با احتیاط رانندگی کند و بوق خود را برای هشدار به مردم بیپ کند
[ترجمه ترگمان]آمبولانس باید با احتیاط رانندگی کنه و بوق بزنه تا به مردم هشدار بده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. After a few repetitions of that insistent, one-note beep, the overture begins building off its rhythm. The busy signal became a musical theme for the entire opening number.
[ترجمه گوگل]پس از چند بار تکرار آن بوق یک نت اصراری، اورتور شروع به ساخت ریتم خود می کند سیگنال مشغول تبدیل به تم موسیقی برای کل شماره افتتاحیه شد
[ترجمه ترگمان]پس از چند بار تکرار آن صدای مصرانه و یک بوق، پیش درآمد شروع به ساختن ریتم آن می کند این سیگنال پر مشغله، برای کل عدد اول به یک موضوع موسیقی تبدیل شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. It can't pick up sound, or beep at us if something's wrong.
[ترجمه گوگل]نمی تواند صدا را دریافت کند، یا اگر مشکلی وجود دارد به ما بوق بزند
[ترجمه ترگمان]اگر اتفاقی افتاده، نمی تواند صدا را بلند کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Set the option to 'Force no beep', PhonePilot will use interruptive no beep way to record calls.
[ترجمه گوگل]گزینه "بدون بوق اجباری" را تنظیم کنید، PhonePilot از روش قطع کننده بدون بوق برای ضبط تماس ها استفاده می کند
[ترجمه ترگمان]گزینه را برای استفاده نکردن از بوق و بوق استفاده کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. An idea struke me. Why not beep him right now?
[ترجمه گوگل]یک ایده به ذهنم رسید چرا در حال حاضر به او بوق نمی زنی؟
[ترجمه ترگمان]فکری به ذهنم خطور کرد چرا همین الان بهش زنگ نمی زنی؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Turn up the beep volume of the copier.
[ترجمه گوگل]صدای بوق دستگاه کپی را زیاد کنید
[ترجمه ترگمان]صدای دستگاه کپی رو بلند کن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Jeep jeep drive the jeep, off we go beep beep beep!
[ترجمه گوگل]جیپ جیپ جیپ را می‌راند، ما برویم بیپ بیپ بیپ!
[ترجمه ترگمان]جیپ، جیپ، جیپ، جیپ را پیاده کن، بعد از شنیدن صدای بوق، صدای بوق تلفن به گوش می رسد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

تخصصی

[سینما] صدای سوتی
[کامپیوتر] صدا

انگلیسی به انگلیسی

• short high-pitched sound (often serving as a signal or warning in an electronic device)
make a short high-pitched sound; call a beeper (portable call taker)
a beep is a fairly short, harsh sound like that made by a car horn or the engaged tone of a telephone.

پیشنهاد کاربران

BEnchmarking Every Process
در بحث مدیریت دانش: محک / تجزیه و تحلیل هر فرآیند
صدای بوق مولتی متر
Your father is beeping on the phone مثلا داری با یکی تلفنی صحبت میکنی و یکی میاد پشت خطت و صدای بوق بوق میشنوی

بپرس