beefy

/ˈbiːfi//ˈbiːfi/

معنی: سفت، فربه، چاق
معانی دیگر: گوشتالو، بزرگ، سنگین و عضلانی، ستبر

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
حالات: beefier, beefiest
مشتقات: beefiness (n.)
(1) تعریف: of or resembling beef.

(2) تعریف: having a muscular build; heavyset.
متضاد: puny
مشابه: burly, husky, muscular

جمله های نمونه

1. all those beefy heavyweight wrestlers
همه ی آن کشتی گیران سنگین وزن و گوشتالو

2. Amanda and Tina were both beefy, sporty types.
[ترجمه گوگل]آماندا و تینا هر دو تیپ‌های اسپورت و بدنبال بودند
[ترجمه ترگمان]آماندا و تینا هر دو گروه beefy و sporty بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. So on your beefy splurge night, enjoy the real thing.
[ترجمه گوگل]بنابراین در شب پرپر و نشاط خود، از چیز واقعی لذت ببرید
[ترجمه ترگمان]خب، تو اون شب splurge گنده ت از یه چیز واقعی لذت ببر
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. At the next table a beefy father was staring at me openly.
[ترجمه گوگل]سر میز کناری، پدری گنده آشکارا به من خیره شده بود
[ترجمه ترگمان]سر میز بعدی پدر بزرگی به من خیره شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. He was a little on the beefy side, I saw, but far from gone to fat.
[ترجمه گوگل]من دیدم که او کمی در سمت چاق بود، اما به دور از چاق شدن است
[ترجمه ترگمان]من دیدم که او یک بچه کوچک بود، اما خیلی از دست رفته بود و چاق شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Beefy has backed himself to complete the 23-day marathon hike in 130 hours at odds of 16-
[ترجمه گوگل]بیفی از خود حمایت کرده است تا پیاده روی 23 روزه ماراتن را در 130 ساعت با اختلاف 16- کامل کند
[ترجمه ترگمان]Beefy از خود حمایت کرده است تا راهپیمایی ۲۳ روزه خود را در ۱۳۰ ساعت با اختلاف ۱۶ ساعت به پایان برساند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Beefy won't be able to put his blistered feet up until he arrives in Margate on October
[ترجمه گوگل]بیفی تا زمانی که در ماه اکتبر به مارگیت نرسد نمی تواند پاهای تاول زده خود را بالا بیاورد
[ترجمه ترگمان]Beefy تا رسیدن به Margate در ماه اکتبر نتوانست پاهای تاول زده خود را کنار بگذارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Then a sudden roar of rage: the beefy tattooed barman.
[ترجمه گوگل]سپس یک غرش ناگهانی از خشم: بارمن خالکوبی شده
[ترجمه ترگمان]سپس یک غرش ناگهانی: مرد تنومند خال کوبی شده اش
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The beefy chest of a bulldog.
[ترجمه گوگل]سینه گاو یک بولداگ
[ترجمه ترگمان]سینه beefy سگ بولداگ:
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. A tall, beefy man, he was barefoot and stripped to the waist; his skin was tanned and healthy looking.
[ترجمه گوگل]مردی قد بلند و چاق، پابرهنه و تا کمر برهنه بود پوستش برنزه و سالم به نظر می رسید
[ترجمه ترگمان]مرد بلند قد بلندی بود که پابرهنه بود و تا کمر لخت بود، پوستش آفتاب سوخته و خوش قیافه بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The barman was a beefy guy with his sleeves rolled up and tattoos on his arms.
[ترجمه گوگل]بارمن مردی بود خوش اندام که آستین هایش را بالا زده بود و روی بازوهایش خالکوبی کرده بود
[ترجمه ترگمان]مرد تنومند مردی چاق بود که آستین هایش را بالا زده بود و روی بازوهایش خالکوبی داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. He's big and beefy.
[ترجمه گوگل]او بزرگ و تنومند است
[ترجمه ترگمان]او بزرگ و گوشتالو است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. He extended a beefy hand in my direction.
[ترجمه گوگل]دستش را به سمت من دراز کرد
[ترجمه ترگمان]دستش را به طرف من دراز کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Burnham described FlashPort as a beefy, sophisticated and complex piece of software suitable for use by a senior engineer.
[ترجمه گوگل]برنهام FlashPort را به عنوان یک نرم‌افزار ساده، پیچیده و مناسب برای استفاده توسط یک مهندس ارشد توصیف کرد
[ترجمه ترگمان]Burnham FlashPort را به عنوان یک نرم افزار پیچیده، پیچیده و پیچیده توصیف می کند که برای استفاده توسط یک مهندس ارشد مناسب است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Our beefy burger smothered with warm queso sauce, chili and shredded cheddar jack cheese.
[ترجمه گوگل]همبرگر ما که با سس کوسو گرم، چیلی و پنیر جک چدار خرد شده خفه شده است
[ترجمه ترگمان]برگر بزرگ ما با سس warm گرم، فلفل نمکی و پنیر تکه تکه شده پنیر جک خرد شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

سفت (صفت)
firm, able-bodied, stiff, horny, hard, rigid, fast, solid, dense, tough, tight, tenacious, thick, ironclad, stark, burly, brawny, beefy, chopping, tense, taut, wiry, hard-boiled, muscle-bound

فربه (صفت)
hard, serious, strong, fat, heavy, pursy, plump, beefy, corpulent, tubby, obese, fleshy

چاق (صفت)
replete, fatty, fat, thick, blubbery, pursy, lob, beefy, tubby, obese, chubby, overweight, massy, pudgy, fattish, podgy

انگلیسی به انگلیسی

• muscular, strong; heavy, fat
a beefy man is strong and muscular; an informal word.

پیشنهاد کاربران

گوشتالو
Big and strong
به کسی که بدن عضلانی داشته باشه هم میگن ( تو باشگاه بدنسازی زیاده ازینا )
یک مقدار چاق
گنده،
muscular and heavily built
Her lower lip wad split and hung in two beefy flaps
tasting like beef
غذایی که طعم گوشت گاو داره رو هم میگن beefy

گنده بک

بپرس