beef

/ˈbiːf//biːf/

معنی: گوشت گاو، گوشت الو، شکوه و شکایت کردن، پرواری کردن و ذبح کردن، تقویت کردن
معانی دیگر: گاو، گاو پرواری، (خودمانی) شکایت کردن، اعتراض کردن، شکایت، (امریکا - عامیانه) گوشت یا عضله ی انسان، نیرو، زور بدن، زورمندی، (گاو و غیره) پروار کردن، ذبح کردن

بررسی کلمه

اسم ( noun )
حالات: beeves
(1) تعریف: the flesh of a cow or steer, or such animals when raised for meat.

(2) تعریف: strength, as of a large or muscular person.
مشابه: brawn

(3) تعریف: (informal) a complaint.
مشابه: complaint, grievance, gripe, grouse, grumble, kick
فعل ناگذر ( intransitive verb )
حالات: beefs, beefing, beefed
• : تعریف: (informal) to complain.
مشابه: complain, grouch, grouse, grumble, kick

جمله های نمونه

1. beef extract
عصاره ی گوشت گاو

2. beef stew
تاس کباب گوشت گاو

3. beef stew
تاس کباب گوشت گاو

4. beef stroganoff
استرگنف گوشت گاو

5. beef about (something)
شکایت کردن،غر و لند زدن

6. beef up
تقویت کردن،افزودن بر

7. corned beef
گوشت گاو نمک زده

8. corned beef
گوشت گاو نمکی،گوشت گاو نمک زده

9. prime beef
گوشت گاو مرغوب

10. roast beef
گوشت گاو بریان شده

11. salt beef
گوشت گاو نمک سود

12. utility beef
گوشت نامرغوب گاو

13. cuts of beef
گوشت قسمت های مختلف گاو

14. herds of beef
گله های گاو

15. a joint of beef
یک شقه گوشت گاو

16. i salted the beef for four hours
گوشت گاو را چهار ساعت در نمک خواباندم.

17. i stewed the beef for two hours
گوشت گاو را دو ساعت آرام پختم.

18. we need to beef up our border guards
ما باید پاسداران مرزی خود را تقویت کنیم.

19. half a side of beef
نیم شقه ی گاو

20. a marbling of fat in beef
چربی (پیه) مرمر مانند در گوشت گاو

21. a mess of beans and beef
خوراک لوبیا و گوشت گاو

22. their mutton yields to ours but their beef is excellent
گوشت گوسفند آنها به خوبی گوشت گوسفند ما نیست ولی گوشت گاو آنها عالی است.

23. A tantalising aroma of roast beef fills the air.
[ترجمه گوگل]عطر وسوسه انگیز گوشت بریان شده فضا را پر می کند
[ترجمه ترگمان]یک رایحه قوی گوشت بریان هوا را پر می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

24. Would you like another slice of ham/beef?
[ترجمه گوگل]آیا برش دیگری از ژامبون/گوشت گاو می خواهید؟
[ترجمه ترگمان]یه تیکه گوشت خوک دیگه می خوای؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

25. They barbecued several pieces of beef, fowl and fish.
[ترجمه گوگل]آنها چندین تکه گوشت گاو، مرغ و ماهی را کباب کردند
[ترجمه ترگمان]چند تکه گوشت گوساله، مرغ و ماهی کباب می کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

26. The farm has both beef and dairy cattle.
[ترجمه گوگل]مزرعه دارای گاوهای گاو و شیری است
[ترجمه ترگمان]مزرعه هر دو گاو و گاو شیرده دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

27. He stabbed a piece of beef from the plate.
[ترجمه گوگل]او یک تکه گوشت گاو را از بشقاب بیرون آورد
[ترجمه ترگمان]یک تکه گوشت گاو را از بشقاب جدا کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

28. What would you like for dinner, beef or fish?
[ترجمه ...] برای شام چی میل دارید گوشت یا ماهی؟
|
[ترجمه گوگل]برای شام چه گوشت گاو یا ماهی میل دارید؟
[ترجمه ترگمان]شام، گوشت گاو و ماهی چه میل دارید؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

گوشت گاو (اسم)
beef

گوشت الو (اسم)
beef, lob

شکوه و شکایت کردن (فعل)
beef, creak

پرواری کردن و ذبح کردن (فعل)
beef

تقویت کردن (فعل)
encourage, support, bolster, fort, augment, corroborate, amplify, rally, reinforce, fortify, sustain, uphold, relay, beef, edify

تخصصی

[علوم دامی] گوشت گاو

انگلیسی به انگلیسی

• (slang) complaint, point of contention; argument with another person, dispute
meat taken from cows or bulls; vigor, strength; fattened bull
complain (slang)
beef is the meat of a cow, bull, or ox.
if you beef something up, you strengthen it or make it more interesting, significant, or important.

پیشنهاد کاربران

I dont have beef with you: i dont have a complaint about s. th
گوشت گوساله. پرواری کردن و ذبح کردن، شکوه و شکایت کردن، تقویت کردن
معادل کُردی این کلمه که یه اسم قشنگ دخترونه ی کُردیه:
سکاله - سْکالَ -
To beef is to express dissatisfaction or annoyance about something. It can also refer to a dispute or disagreement.
ابراز نارضایتی یا دلخوری کردن از چیزی.
همچنین می تواند به یک اختلاف یا عدم توافق اشاره کند.
...
[مشاهده متن کامل]

He’s always beefing about the service at that restaurant.
I’m tired of hearing her beef about her coworkers.
Why does he always beef about everything?

منابع• https://fluentslang.com/slang-for-complain/
لانگمن دیکشنری :
۱ _ گوشت گاو
۲ _ نق زدن ، اعتراض کردن
گلایه
beef ( n ) ( bif ) =meat that comes from a cow
beef
اگر فعل باشه دقیقا معادلِ complain هست
1 -
a complaint
شکایت
شکایت کردن
My beef is, how come I’m not making as much as you
?
Stop beefing about having to work late – you’re not the only one
He was beefing about having to do the shopping
...
[مشاهده متن کامل]

2 -
strength, power, or force
قدرت، نیرو، زور
He said that the newly published government report didn't have much beef in it
Push harder! Put some beef into it

منابع• https://dictionary.cambridge.org/dictionary/english/beef
Beefs are conflicts expressed through texts, but they are also conflicts about texts. In a song attacking another artist, a “beef track, ” a rapper often acknowledges the beef track of the other artist, as well as his magazine interviews and second hand comments.
...
[مشاهده متن کامل]

یک رپر وقتی به دیگری حمله میکنه یا مودمونی بگیم، به یه رپر دیگه میپره و با متن و قافیه به جنگ دیگری میره این میشه یک بیف، یک مبارزه کلامی روی آهنگ. مثل بیفی که بین امینم و MGK پیش اومد و امینم اونو پودر و خاکشیرش کرد چون کی بهتر از امینم تو دنیا میتونه رپ کنه

✅ ( slang ) complaint, point of contention; argument with another person, dispute
e. g.
Where's the beef? Judge Dearie
skeptical of Trump privilege claims
@TheHill. com
به دعوا و بحث و جدل دو رپر در رپ هم میگن
beef ( علوم و فنّاوری غذا )
واژه مصوب: گوشت گاو
تعریف: گوشت گاو اعم از گاو نر و گوساله و گاو ماده و گاو نر اخته و ورزا
معانی اسلنگی:
سکس
آلت تناسلی مردانه
محکومیت جنایی
It also means argument
Ex: I have beef with my sister
مشاجره
گوشت گاو.
Beef:A meat that it make from cow.
beef یعنی گوشت گاو . . .
red meat یعنی گوشت قرمز😉🖑
noun
1.
the flesh of a cow, bull, or ox, used as food.
"there was the smell of roast beef"
2.
INFORMAL
flesh with well - developed muscle.
"he needs a little more beef on his bones"
...
[مشاهده متن کامل]

synonyms: muscle, muscularity, brawn, bulk, heftiness, burliness, huskiness, physique; More
verbINFORMAL
1.
complain.
"he was beefing about how the recession was killing the business"

گوشت قرمز
گوشت گاو

دعوا یا لجبازی با کسی داشتن
گوشت قرمز، ماهیچه
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢٣)

بپرس