bedtime

/ˈbedˌtaɪm//ˈbedtaɪm/

معنی: وقت خواب، وقت استراحت، موقع خوابیدن
معانی دیگر: وقت رفتن به بستر، بستر هنگام

بررسی کلمه

اسم ( noun )
• : تعریف: the usual time when one goes to bed.

جمله های نمونه

1. every night before bedtime she kneels down and prays
او هرشب قبل از خواب زانو می زند و دعا می کند.

2. it is past my bedtime
از وقت به بستر رفتن من گذشته است.

3. Put your toys away now, it's bedtime.
[ترجمه گوگل]حالا اسباب بازی هایت را کنار بگذار، وقت خواب است
[ترجمه ترگمان]اسباب بازی هات رو بذار کنار وقت خوابه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. My father always used to tell us bedtime stories.
[ترجمه رضا] پدرم همیشه وقت خواب برای من داستان میگفت
|
[ترجمه گوگل]پدرم همیشه قبل از خواب برایمان قصه تعریف می کرد
[ترجمه ترگمان]پدرم همیشه به ما داستان وقت خواب می داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. I like a hot milky drink at bedtime.
[ترجمه گوگل]من یک نوشیدنی شیری داغ را هنگام خواب دوست دارم
[ترجمه ترگمان] من یه نوشیدنی گرم تو موقع خواب دوست دارم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Take a single dose at bedtime to help you sleep.
[ترجمه گوگل]برای کمک به خوابیدن، یک دوز واحد را قبل از خواب مصرف کنید
[ترجمه ترگمان]در هنگام خواب یک دز واحد بردارید تا به شما کمک کند بخوابید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. It's coming up on your bedtime.
[ترجمه گوگل]زمان خواب شما فرا می رسد
[ترجمه ترگمان]تو وقت خوابت میاد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The boy was fast asleep before the bedtime story was finished.
[ترجمه گوگل]پسر قبل از تمام شدن داستان خواب عمیق به خواب رفته بود
[ترجمه ترگمان]پسر قبل از اینکه داستان خواب تمام شود به خواب عمیقی فرورفته بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. We cuddled together over a bedtime story .
[ترجمه گوگل]ما در یک داستان قبل از خواب با هم در آغوش گرفتیم
[ترجمه ترگمان] تو یه داستان خواب همدیگه رو بغل کردیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Will you read me a bedtime story?
[ترجمه گوگل]آیا برای من یک داستان قبل از خواب می خوانی؟
[ترجمه ترگمان]میشه برام یه قصه خواب بخونی؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Try gradually to quiet them down as bedtime approaches.
[ترجمه گوگل]سعی کنید به تدریج با نزدیک شدن به زمان خواب آنها را آرام کنید
[ترجمه ترگمان]سعی کنید به تدریج آن ها را به هنگام نزدیک شدن زمان خواب آرام کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. My dad sometimes read me a story at bedtime.
[ترجمه گوگل]پدرم گاهی موقع خواب برایم داستان می خواند
[ترجمه ترگمان]بابام بعضی وقتا برام یه داستان توی خواب می خوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. I like to have a hot drink at bedtime.
[ترجمه گوگل]من دوست دارم قبل از خواب یک نوشیدنی گرم بخورم
[ترجمه ترگمان] من دوست دارم موقع خواب یه نوشیدنی گرم بخورم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. I'm partial to a drink at bedtime.
[ترجمه گوگل]قبل از خواب مشروب می خورم
[ترجمه ترگمان]موقع خواب به نوشیدنی احتیاج دارم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

وقت خواب (اسم)
bedtime

وقت استراحت (اسم)
bedtime

موقع خوابیدن (اسم)
bedtime

انگلیسی به انگلیسی

• time when one goes to sleep
your bedtime is the time when you usually go to bed.

پیشنهاد کاربران

بپرس