bedside

/ˈbedˌsaɪd//ˈbedsaɪd/

معنی: بالین، کنار بستر
معانی دیگر: کنار بستر یا تخت، نزدیک تخت، (دکترها و پرستارها) رفتار نسبت به بیماران

بررسی کلمه

اسم ( noun )
• : تعریف: the space alongside a bed, esp. of a sick person.

- She stayed at his bedside until dawn.
[ترجمه گوگل] تا سحر کنار بالین او ماند
[ترجمه ترگمان] او تا سپیده دم در کنار تختش ماند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
صفت ( adjective )
• : تعریف: beside or near a bed.

- a bedside lamp
[ترجمه گوگل] یک چراغ خواب
[ترجمه ترگمان] یک چراغ کنار تخت،
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. a bedside table
میز کنار بستر

2. dr. david has good bedside manners
دکتر دیوید نسبت به بیماران بستری خوش رفتار است.

3. i watched by his bedside until morning
تا صبح در کنار بسترش شب زنده داری کردم.

4. the nurse stood by the bedside
پرستار در کنار بستر ایستاد.

5. she decided to forgo her vacation and stay by her uncle's bedside
او تصمیم گرفت از تعطیلات خود صرف نظر کند و در کنار بستر عمویش بماند.

6. Relatives have been at his bedside all week.
[ترجمه گوگل]اقوام تمام هفته بر بالین او بودند
[ترجمه ترگمان]Relatives تمام هفته در بالین او بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. She switched on the bedside lamp.
[ترجمه گوگل]چراغ کنار تخت را روشن کرد
[ترجمه ترگمان]چراغ کنار تختش را روشن کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The doctor was summoned to his bedside.
[ترجمه گوگل]دکتر به بالینش احضار شد
[ترجمه ترگمان]دکتر به بالین او احضار شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. She groped for her glasses on the bedside table.
[ترجمه گوگل]لیوانش را روی میز کنار تخت به دست گرفت
[ترجمه ترگمان]کورمال کورمال عینکش را روی میز کنار تختش پیدا کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Ginny groped for her glasses on the bedside table.
[ترجمه گوگل]جینی عینکش را روی میز کنار تخت به دست گرفت
[ترجمه ترگمان]جینی عینکش را روی میز کنار تختش پیدا کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. She sat at her father's bedside when I entered the room.
[ترجمه گوگل]وقتی وارد اتاق شدم، کنار بالین پدرش نشست
[ترجمه ترگمان]وقتی وارد اتاق شدم او کنار تخت پدرش نشسته بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The family are keeping a bedside vigil on her until she regains consciousness.
[ترجمه گوگل]خانواده تا زمانی که او به هوش بیاید در کنار بالین او بیدار هستند
[ترجمه ترگمان]خانواده باید تا زمانی که هوشیاریش رو بدست بیاره، مراقبش باشن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. His mother has been at his bedside throughout his illness.
[ترجمه گوگل]مادرش در تمام مدت بیماری کنار بالین او بوده است
[ترجمه ترگمان]مادرش در تمام بیماری او در کنار تخت او بوده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. She had turned the bedside chair to face the door.
[ترجمه گوگل]صندلی کنار تخت را به سمت در چرخانده بود
[ترجمه ترگمان]او صندلی کنار تخت را برگردانده بود تا با در مواجه شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. The paintwork, the wardrobes and the bedside cupboards were coffee-cream.
[ترجمه گوگل]رنگ، کمدها و کمدهای کنار تخت، کرم قهوه بود
[ترجمه ترگمان]خانه، کمد و کمد کنار تخت خواب، قهوه و خامه بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. He has a lovely bedside manner.
[ترجمه گوگل]او رفتار دوست داشتنی در کنار تخت دارد
[ترجمه ترگمان] اون یه روش خوب کنار تخت داره
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

بالین (اسم)
bedhead, bedside, headboard

کنار بستر (اسم)
bedside

انگلیسی به انگلیسی

• side of a bed (especially the bed of a sick person)
of the side of the bed, at the side of the bed
your bedside is the area beside your bed.

پیشنهاد کاربران

نزریک به تخت خواب
کمد پاتختتی اینا نمیشه**جهت اطلاع از پیشنهاد کاربر قبلی که اشتباه گفته**
کمد کنار تخت، پا تختی

بپرس