bedew

/bɪˈduː//bɪˈdjuː/

معنی: نم زدن، تر کردن، اب زدن، با شبنم تر کردن
معانی دیگر: شیطان زده کردن، دستخوش شکنجه و درد کردن، مرتبا آزار دادن، به ستوه آوردن، فاسد کردن، از راه به در کردن، کاملا سر در گم کردن، گیج و مبهوت کردن، (با شبنم و غیره) خیس کردن، ژاله پوش کردن

بررسی کلمه

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: bedews, bedewing, bedewed
• : تعریف: to cover with drops of dew or other moisture.

جمله های نمونه

1. Her eyes were bedewed with tears.
[ترجمه گوگل]چشمانش پر از اشک بود
[ترجمه ترگمان]چشمانش با اشک مرطوب بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. Her cheeks were bedewed with tears.
[ترجمه گوگل]گونه هایش پر از اشک بود
[ترجمه ترگمان]گونه هایش از اشک مرطوب بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. She has shed tears . Tear, bedew her pale skirt.
[ترجمه گوگل]او اشک ریخته است پاره، دامن رنگ پریده اش را بپوشان
[ترجمه ترگمان]اشک می ریزد و در حالی که دامن pale را به هم می زد، گفت:
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Sit on the bus, scenery of seeing outside the window float slowly and stream of people coming and going hurriedly, think of we bit at qq, tears is it bedew the eyelash to can't help.
[ترجمه گوگل]در اتوبوس بنشینید، منظره دیدن بیرون از پنجره به آرامی شناور است و جریانی از مردم با عجله می‌آیند و می‌روند، به این فکر کنید که ما در QQ گاز می‌گیریم، اشک‌ها مژه‌ها را زیبا می‌کنند
[ترجمه ترگمان]در اتوبوس بنشینید، منظره ای که بیرون از پنجره مشاهده می شود، آهسته و آهسته در حال حرکت است و به سرعت حرکت می کنند و به فکر فرو می رویم و به فکر فرو می رویم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Real wood door plank can use cleanness of furniture water candle to maintain, crystal door plank can use flannelette bedew water or neuter cleaner is wiped.
[ترجمه گوگل]تخته درب چوبی واقعی می تواند از تمیزی شمع آب مبلمان برای نگهداری استفاده کند، تخته درب کریستالی می تواند با استفاده از آب فلانلت زیبایی یا پاک کننده خنثی پاک شود
[ترجمه ترگمان]تخته در چوب واقعی می تواند از پاکیزگی شمع آب و شمع برای حفظ، استفاده کند، تخته در بلور می تواند از آب bedew bedew یا cleaner neuter استفاده کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

نم زدن (فعل)
baste, bedew, dabble, sauce

تر کردن (فعل)
imbrue, bedew, dabble, moisten, wet, dab

اب زدن (فعل)
bedew

با شبنم تر کردن (فعل)
bedew

انگلیسی به انگلیسی

• wet with dew

پیشنهاد کاربران

بپرس