معنی: الودن، ملوی کردن، اندودن، رنگ کردنمعانی دیگر: (هتل و پانسیون و غیره) اتاق و صبحانه، بستر و صبحانه، (با چیز چسبناک یا غلیظی) اندودن، لکه لکه کردن، بدرنگ کردن، تپاله وار مالیدن، ملوک کردن
فعل گذرا ( transitive verb )حالات: bedaubs, bedaubing, bedaubed
• : تعریف: to cover with daubs or smears, as of paint or mud. • مشابه: daub
جمله های نمونه
1. His face was bedaubed with mud.
[ترجمه گوگل]صورتش از گل آغشته شده بود [ترجمه ترگمان]صورتش گل انداخته بود [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
2. His clothes was bedaubed with paint.
[ترجمه گوگل]لباسهایش با رنگ آغشته شده بود [ترجمه ترگمان]لباس هایش مثل گچ سفید شده بود [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
3. Her skirt was bedaubed with cheap finery.
[ترجمه گوگل]دامن او با تزئینات ارزان قیمت پوشیده شده بود [ترجمه ترگمان]دامنی از زرق و برق ارزان قیمت پوشیده شده بود [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
4. The child's face was bedaubed with chocolate.
[ترجمه گوگل]صورت کودک با شکلات آغشته شده بود [ترجمه ترگمان]صورت کودک با شکلات پر شده بود [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
5. The walls were bedaubed with mud.
[ترجمه گوگل]دیوارها با گل آغشته شده بود [ترجمه ترگمان]دیوارها با گل و لای پوشیده شده بودند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
6. Her neck was bedaubed with cheap necklace.
[ترجمه گوگل]گردن او را با گردن بند ارزانی پوشانده بود [ترجمه ترگمان]گردنش با گردن بند ارزان قیمتی بود [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید