اسم ( noun )
عبارات: get up on the wrong side of the bed
عبارات: get up on the wrong side of the bed
• (1) تعریف: a piece of furniture used for resting or sleeping.
• مترادف: bunk, cot, fourposter
• مشابه: berth, sack, truckle, trundle bed
• مترادف: bunk, cot, fourposter
• مشابه: berth, sack, truckle, trundle bed
- The city hospital has three hundred beds.
[ترجمه گوگل] بیمارستان شهر سیصد تخت دارد
[ترجمه ترگمان] بیمارستان شهر سیصد تخت داره
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] بیمارستان شهر سیصد تخت داره
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- My bed needs a new mattress.
[ترجمه گوگل] تخت من به یک تشک جدید نیاز دارد
[ترجمه ترگمان] تخت من به یه تشک جدید نیاز داره
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] تخت من به یه تشک جدید نیاز داره
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: any place or thing used for resting or sleeping.
• مترادف: berth, pallet, roost, sleeping bag
• مشابه: bedroom, chamber, sack
• مترادف: berth, pallet, roost, sleeping bag
• مشابه: bedroom, chamber, sack
- We slept in the barn on beds of straw.
[ترجمه گوگل] ما در انبار روی تخت های کاه می خوابیدیم
[ترجمه ترگمان] ما در انبار کاه خوابیدیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] ما در انبار کاه خوابیدیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The dog seems to like his new bed.
[ترجمه hossein] به نظر میاد اون سگ تخت جدیدش رو دوست داره|
[ترجمه گوگل] سگ به نظر می رسد که تختخواب جدید خود را دوست دارد[ترجمه ترگمان] به نظر میاد سگ از تخت جدیدش خوشش میاد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (3) تعریف: an area of ground used for planting, or the plants themselves.
• مترادف: garden, patch, plot
• مشابه: flat, plat
• مترادف: garden, patch, plot
• مشابه: flat, plat
- We're putting in a new flower bed on the side of the house.
[ترجمه الناز] ما یک پشته گل جدید کنار خونه قرار میدیم|
[ترجمه گوگل] ما یک تخت گل جدید در کنار خانه می گذاریم[ترجمه ترگمان] ما در کنار خانه یک باغچه گل جدید قرار می دهیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (4) تعریف: the bottom of a body of water.
• مترادف: bottom
• مشابه: base, channel, floor
• مترادف: bottom
• مشابه: base, channel, floor
- a lake bed
[ترجمه فاطمه] یه تخت خواب بر روی آب|
[ترجمه گوگل] یک بستر دریاچه[ترجمه ترگمان] یک تخت خواب دریاچه،
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (5) تعریف: a supporting base or layer.
• مترادف: foundation, layer, substratum
• مشابه: base, basis, deposit, lode, seam, stratum, substructure, support
• مترادف: foundation, layer, substratum
• مشابه: base, basis, deposit, lode, seam, stratum, substructure, support
- We put in a bed of gravel under the bricks.
[ترجمه گوگل] زیر آجرها را در یک بستر شن قرار دادیم
[ترجمه ترگمان] زیر آجر فرش خاک کردیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] زیر آجر فرش خاک کردیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The shrimp are served on a bed of lettuce.
[ترجمه گوگل] میگوها روی بستر کاهو سرو می شوند
[ترجمه ترگمان] میگو روی یک تخت کاهو سرو می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] میگو روی یک تخت کاهو سرو می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (6) تعریف: the area behind the cab of a truck on which the truck's cargo is loaded.
- I lined the truck bed with a tarpaulin before loading the containers.
[ترجمه گوگل] تخت کامیون را قبل از بارگیری کانتینرها با پارچه برزنتی پوشاندم
[ترجمه ترگمان] من تخت کامیون رو با یه کامیون ردیف کردم قبل از اینکه کانتینر رو پر کنه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] من تخت کامیون رو با یه کامیون ردیف کردم قبل از اینکه کانتینر رو پر کنه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: beds, bedding, bedded
حالات: beds, bedding, bedded
• (1) تعریف: to give a resting or sleeping place to (often fol. by "down").
• مشابه: accommodate, billet, house, lodge, sleep
• مشابه: accommodate, billet, house, lodge, sleep
- The farmer took pity on the hobo and bedded him down in the barn for the night.
[ترجمه گوگل] کشاورز به این هوبو رحم کرد و او را برای شب در انبار خواباند
[ترجمه ترگمان] دهقان رو به the کرد و شب او را در طویله خواباند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] دهقان رو به the کرد و شب او را در طویله خواباند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: to put to bed (often fol. by "down").
• مترادف: tack
• مترادف: tack
- As children, we were happy to be bedded down in our grandmother's porch.
[ترجمه گوگل] ما از بچگی خوشحال بودیم که در ایوان مادربزرگمان بستریم
[ترجمه ترگمان] به نظر بچه ها، ما خوشحال بودیم که در ایوان خانه جده بزرگشان بنشینیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] به نظر بچه ها، ما خوشحال بودیم که در ایوان خانه جده بزرگشان بنشینیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (3) تعریف: to have sexual intercourse with (someone) in bed.
• مشابه: lay, screw, seduce
• مشابه: lay, screw, seduce
- The king had bedded her, and she was now with child.
[ترجمه s] پادشاه با او خوابید ( جماع کرد ) و حالا او با بچه اش هست|
[ترجمه گوگل] پادشاه او را بستری کرده بود و او اکنون باردار بود[ترجمه ترگمان] شاه جای او را گرفته بود و حالا بچه بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل ناگذر ( intransitive verb )
عبارات: make a bed, put to bed
عبارات: make a bed, put to bed
• : تعریف: to have sleeping accommodations, as in a hotel.
• مشابه: bunk, lodge, room
• مشابه: bunk, lodge, room
- They'll be bedding in a youth hostel while in Italy.
[ترجمه گوگل] زمانی که در ایتالیا هستند در خوابگاهی برای جوانان خواهند خوابید
[ترجمه ترگمان] در زمانی که در ایتالیا هستند، در یک خوابگاه جوانان بستری خواهند شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] در زمانی که در ایتالیا هستند، در یک خوابگاه جوانان بستری خواهند شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید