صفت ( adjective )
• (1) تعریف: pleasing or attractive.
• مترادف: attractive, comely, handsome
• متضاد: unbecoming
• مشابه: cute, pretty
• مترادف: attractive, comely, handsome
• متضاد: unbecoming
• مشابه: cute, pretty
- He found their daughter very becoming and hoped to see her again.
[ترجمه گوگل] او متوجه شد که دخترشان بسیار جذاب است و امیدوار بود دوباره او را ببیند
[ترجمه ترگمان] دختر خود را بسیار دوست داشت و امیدوار بود که دوباره او را ببیند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] دختر خود را بسیار دوست داشت و امیدوار بود که دوباره او را ببیند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- That dress looks like nothing on the hanger, but it is quite becoming on you.
[ترجمه سبا] آن لباس روی آویز اصلا زیبا نیست اما به تن شما بسیار زیباست.|
[ترجمه گوگل] آن لباس در رخت آویز چیزی به نظر نمی رسد، اما کاملاً بر تن شما می شود[ترجمه ترگمان] این لباس به نظر هیچ ربطی به این لباس ندارد، اما کاملا به تو بستگی دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: suitable or proper in behavior.
• مترادف: befitting
• متضاد: unbecoming, unbefitting
• مترادف: befitting
• متضاد: unbecoming, unbefitting
- He addresses his elders with a becoming deference.
[ترجمه translate] او بزرگان را با احترام بیشتری خطاب قرار می دهد|
[ترجمه گوگل] او بزرگان خود را با احترام تبدیل می کند[ترجمه ترگمان] او elders را با احترام بیشتری خطاب قرار می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Your behavior is not becoming of a gentleman.
[ترجمه گوگل] رفتار شما جنتلمن شدن نیست
[ترجمه ترگمان] رفتارت مثل یه جنتلمن نیست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] رفتارت مثل یه جنتلمن نیست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (3) تعریف: flattering or showing off to advantage.
• مترادف: flattering
• مترادف: flattering
- That color looks bad on me, but it is very becoming to you.
[ترجمه گوگل] آن رنگ برای من بد به نظر می رسد، اما برای شما بسیار جذاب است
[ترجمه ترگمان] این رنگ روی من خیلی بد به نظر می رسد، اما برای تو خیلی مهم است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] این رنگ روی من خیلی بد به نظر می رسد، اما برای تو خیلی مهم است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- I don't think her severe hairstyle is becoming to her face.
[ترجمه گوگل] فکر نمی کنم مدل موی شدید او به صورتش تبدیل شود
[ترجمه ترگمان] فکر نمی کنم مدل موی خشن او به صورت او درست شده باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] فکر نمی کنم مدل موی خشن او به صورت او درست شده باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
اسم ( noun )
مشتقات: becomingly (adv.)
مشتقات: becomingly (adv.)
• : تعریف: any change, considered as a process.
• مشابه: change, conversion, evolution, growth, metamorphosis, transformation, transition
• مشابه: change, conversion, evolution, growth, metamorphosis, transformation, transition