became

/bɪˈkeɪm//bɪˈkeɪm/

زمان گذشته ی فعل: become، درخوربودبرای، برازید، امدبه

بررسی کلمه

( verb )
• : تعریف: past tense of become.

جمله های نمونه

1. adversity became extreme
مشقت به حد نهایت رسید.

2. america became an outlet for europe's surplus population
امریکا به دریچه ای برای خروج جمعیت اضافی اروپا تبدیل شد.

3. athens became a nursery of arts
شهر آتن مهد هنر گردید.

4. cowardice became his dishonor
ترسویی علت روسیاهی او شد.

5. england became a great sea power
انگلیس قدرت دریایی بزرگی شد.

6. he became a legend in his own time
او برای معاصران خود آدمی افسانه ای شد.

7. he became a target of newspaper attacks
او آماج حمله ی روزنامه ها شد.

8. he became conscious of his wife's inquisitive looks
او متوجه نگاه های کنجکاوانه ی زنش شد.

9. he became deathly white
رنگش مثل مرده سفید شد.

10. he became hoarse from talking
آنقدر حرف زد که صدایش گرفت.

11. he became mindless of his father's warning
او اخطار پدرش را از یاد برد.

12. he became rich but remained a hick
پولدار شد ولی دهاتی مسلک باقی ماند.

13. he became rich salvaging torpedoed vessels
از راه اوراق کردن کشتی های اژدر خورده پولدار شد.

14. he became the object of everyone's odium
او مورد نفرت همگان قرار گرفت.

15. he became the tool of rich bankers
او آلت دست بانکداران پولدار شد.

16. he became their leader or, rather,their idol
او رهبر آنها یا به عبارت دیگر بت آنها شد.

17. i became aware of my teacher's good and bad points
به صفات خوب و بد معلمم آگاه شدم.

18. i became dizzy and the scene became a complete blear to me
سرم گیج رفت و صحنه در نظرم تار و مبهم شد.

19. iran became a republic in 1979
در سال 1979 ایران جمهوری شد.

20. it became hotter and hotter as the day progressed
هرچه از روز می گذشت هوا گرمتر می شد.

21. miami became the commercial vortex of north and south america
میامی مرکز بازرگانی امریکای شمالی و جنوبی شد.

22. money became a cause of tension between those two brothers
پول،سبب کدورت میان آن دو برادر شد.

23. newspapers became subject to the caprices of their owners
روزنامه ها تابع هوی و هوس صاحبان خود شدند.

24. people became fed up with his dictatorship
مردم از زورگویی های او بیزار شدند.

25. rome became a bastion of peace and stability
روم پایگاه صلح و ثبات شد.

26. saman became the stock of a new dynasty
سامان سر دودمان یک سلسله ی جدید شد.

27. she became a bit too salty in her criticisms
در انتقادات خود قدری تندی به خرج داد.

28. she became a celebrity overnight!
یکشبه نامدار شد!

29. she became big with child
شکمش بالا آمد (آبستن شد).

30. she became ecstatic upon seeing her long-lost child
با دیدن فرزند گم گشته ی خود از خود بی خود شد.

31. she became ill and faded away
او بیمار شد و مرد.

32. she became pensive
سر به جیب تفکر فرو برد.

33. she became rich and famous in a short time
در مدت کوتاهی پولدار و بلندآوازه شد.

34. universities became hotbeds of communism
دانشگاه ها محل نشو و نمو کمونیسم شدند.

35. what became of your gold watch?
ساعت طلای تو چه شد (چه بر سرش آمد)؟

36. zahra became ill
زهرا مریض شد.

37. gradually he became inured to that stifling environment
کم کم به آن محیط خفقان آور خو گرفت.

38. gradually siamak became prosperous
کم کم کار سیامک گرفت.

39. gradually, he became attached to his nurse
به تدریج نسبت به پرستار خود دلبستگی پیدا کرد.

40. he soon became a darling of the multitudes
او به زودی محبوب توده های مردم شد.

41. he soon became acquainted with the complexities of political life
به زودی با پیچیدگی های زندگی سیاسی آشنا شد.

42. he soon became an object of the people's hatred
به زودی آماج تنفر مردم شد.

43. her heart became flint
قلبش (مثل) سنگ شد.

44. his children became extravagant and squandered his wealth
فرزندانش ولخرج شدند و ثروت او را برباد دادند.

45. his face became gaunter and more hollow with each passing year
هر سال چهره اش نزارتر و لاغرتر می شد.

46. his face became intent as he examined the pictures
عکس ها را که بررسی می کرد قیافه اش حالت مشتاقی داشت.

47. his ineptitude became apparent in a short time
بی کفایتی او پس از مدت کوتاهی آشکار شد.

48. kish island became a resort place for the rich
جزیره ی کیش تفریحگاه پولداران شد.

49. new york became a magnet for exiled artists
نیویورک آهن ربایی برای جلب هنرمندان تبعیدی شد.

50. nosrat-allah khan became the head of the family
نصرت الله خان،بزرگ خانواده شد.

51. she soon became the polestar of everyone's admiration
به زودی مرکز تحسین همگان شد.

52. soon, japan became predominant in the far east
دیری نپایید که ژاپن در خاور دور سرآمد شد.

53. suddenly he became angry but quickly controlled the emotion
ناگهان خشمگین شد ولی به سرعت این احساس را مهار کرد.

54. suddenly she became aloof
ناگهان سرد و بی اعتنا شد.

55. suddenly she became still as a mouse
ناگهان مثل موش ساکت شد.

56. that singer became the toast of the town
آن خواننده شهره ی شهر شد.

57. the battle became a seesaw between the offensive and the defensive
نبرد تبدیل شد به یک نوسان میان تک و پدافند.

58. the company became bankrupt
شرکت ورشکسته شد.

59. the footing became slippery after the rain
پس از باران راه لیز شد.

60. the negotiations became so protracted that i got up and left
مذاکرات آنقدر طولانی شد که من بلند شدم و رفتم.

61. the patient became unconscious
بیمار از هوش رفت.

62. the patient became worse
حال بیمار بدتر شد.

63. the room became empty of people
اتاق از مردم خالی شد.

64. the university became a battlefield of ideas
دانشگاه محل منازعه ی اندیشه ها شد.

65. the widow became reconciled to her lot
بیوه زن سرنوشت خود را قبول کرد.

66. the wound became inflamed and festered
زخم متورم شد و چرک کرد.

67. their argument became bitter
بحث آنها به تلخی گرایید.

68. their divorce became final
طلاق آنها قطعی شد.

69. their visits became more frequent
ملاقات های آنها مرتب تکرار می شد.

70. they soon became homesick and homesickness affected them mentally
دیری نگذشت که دلتنگ میهن شدند و غربت زدگی آنان را از نظر روانی تحت تاثیر قرار داد.

انگلیسی به انگلیسی

• became is the past tense of become.

پیشنهاد کاربران

گذشته ساده فعل become میباشد
بدل شد
شد
فعل زمان گذشته ی becomeبه معنی مناسب بودن
تبدیل شدن

بپرس