becalm

/bɪˈkɑːm//biˈkɑːm/

معنی: ارام کردن، از پیشرفت بازداشتن، تسلی دادن، خاطر جمع بودن
معانی دیگر: (کشتی بادبان دار) بی حرکت ماندن (در اثر نبودن باد)، متوقف شدن، (بیشتر در مورد دریا) آرام کردن، بی سروصدا کردن، از پیشرفت بازداشتن دراثر فقدان باد

بررسی کلمه

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: becalms, becalming, becalmed
• : تعریف: to make (a sailing vessel) motionless from lack of wind.

- Our boat was becalmed for six days.
[ترجمه گوگل] قایق ما شش روز خاموش بود
[ترجمه ترگمان] کشتی ما شش روز آرام گرفته بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. The doctor becalmed the agitated patient.
[ترجمه گوگل]دکتر بیمار پریشان را آرام کرد
[ترجمه ترگمان]دکتر که از وضع بیمار آرام گرفته بود،
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. The Stock Market was becalmed yesterday as dealers waited for company results.
[ترجمه گوگل]بازار سهام دیروز در حالی که دلالان منتظر نتایج شرکت بودند، آرام شد
[ترجمه ترگمان]بازار بورس دیروز به عنوان فروشندگان منتظر نتایج شرکت راکد شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. We were becalmed off Dungeness for several hours.
[ترجمه گوگل]چند ساعتی ما را از دانجنس بیدار کردند
[ترجمه ترگمان]برای چند ساعت توقف کردیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. My stomach got worse when the schooner was becalmed.
[ترجمه گوگل]وقتی اسکون آرام شد معده ام بدتر شد
[ترجمه ترگمان]وقتی کشتی آرام آرام آرام گرفت، معده ام بدتر شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. The ship was becalmed.
[ترجمه گوگل]کشتی آرام گرفت
[ترجمه ترگمان]کشتی آرام گرفته بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Too much assimilation and one is becalmed in the doldrums and no progress is possible at all.
[ترجمه گوگل]همگون سازی بیش از حد و آدم در رکود آرام می گیرد و اصلاً امکان پیشرفت وجود ندارد
[ترجمه ترگمان]ادغام بسیار زیاد و یکی از آن ها در doldrums راکد است و هیچ پیشرفتی امکان پذیر نیست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Solti's reading veers between being becalmed and frenzied, with little feeling for an overview of the vast score.
[ترجمه گوگل]خواندن سولتی بین آرام شدن و دیوانه شدن تغییر می‌کند، با کمی احساس برای یک مرور کلی از امتیاز وسیع
[ترجمه ترگمان]کتاب خواندن Solti بین آرام و دیوانه وار، با احساس کمی برای یک مرور کلی از این امتیاز وسیع
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. It was the becalmed middle of a Sunday afternoon.
[ترجمه گوگل]اواسط یک بعدازظهر یکشنبه آرام آرام بود
[ترجمه ترگمان]در وسط یک بعدازظهر یکشنبه ای آفتابی و آرام بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. A ship becalmed in the Doldrums, near the equator, need only carry auxiliary sails made of reflecting material.
[ترجمه گوگل]کشتی‌هایی که در دالدرومز، نزدیک خط استوا، آرام می‌شوند، فقط باید بادبان‌های کمکی از مواد بازتابنده حمل کنند
[ترجمه ترگمان]کشتی becalmed در the، نزدیک خط استوا، تنها نیاز دارد تا بادبان های کمکی از مواد منعکس کننده داشته باشند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. I too was becalmed, though the Sirens were inaudible.
[ترجمه گوگل]من هم آرام شدم، اگرچه صدای آژیرها قابل شنیدن نبود
[ترجمه ترگمان]من هم آرام گرفته بودم، هر چند صدای Sirens شنیده نمی شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. He planned to keep them idle, like some ship's crew becalmed miles from shore.
[ترجمه گوگل]او قصد داشت آنها را بیکار نگه دارد، مانند خدمه کشتی که کیلومترها دورتر از ساحل آرام شده بودند
[ترجمه ترگمان]او می خواست آن ها را عاطل و باطل نگه دارد، مثل جاشو ان کشتی که از ساحل دور شده باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

ارام کردن (فعل)
assuage, acquiesce, conciliate, calm, appease, soothe, quiet, gentle, still, cool, allay, alleviate, solace, silence, pacify, smooth, becalm, lull, mollify, placate, quieten

از پیشرفت بازداشتن (فعل)
becalm

تسلی دادن (فعل)
relieve, soothe, solace, becalm, console, cherish

خاطر جمع بودن (فعل)
be assured, be calm

انگلیسی به انگلیسی

• calm, soothe; keep wind from sails
if a sailing ship is becalmed, it is unable to move because there is no wind.

پیشنهاد کاربران

بپرس